ORezaO

ساخت وبلاگ

به وقتِ گُل شدم از توبۀ شراب، خجل / که کس مباد ز کردارِ ناصواب، خجل

حجابِ ظلمت از آن بست آبِ خِضر، که گشت / ز شعرِ حافظ و آن طبعِ هم‌چو آب، خجل

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 308 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1396 ساعت: 21:04

چو بر درِ تو منِ بی‌نوایِ بی زر و زور / به هیچ باب ندارم رهِ خروج و دخول،کجا روم، چه کنم، چاره از کجا جویم ؟ / که گشته‌ام ز غم و جَورِ روزگار، ملولچه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرتِ تو / که طاعتِ منِ بی‌دل نمی‌شود مقبول ؟به دردِ عشق بساز و خموش کن حافظ / رموزِ عشق مکن فاش پیشِ اهلِ عقول ( غزلیّات حافظ ) ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 244 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1396 ساعت: 21:04

تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اوّل / آخِر بسوخت جانم در کسبِ این فضایل

گفتم که کَی ببخشی بر جانِ ناتوانم ؟ / گفت آن زمان که نَبوَد جان در میانه حایل

در عینِ گوشه‌گیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 246 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1396 ساعت: 21:04

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود / گُل گوش، پهن کرده ز شاخِ درختِ خویشکاِی دل، تو شاد باش، که آن یارِ تندخو / بسیار تندروی نشیند ز بختِ خویشخواهی که سخت و سستِ جهان بر تو بگذرد / بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویشای حافظ، ار مراد میسّر شدی مدام / جمشید نیز دور نماندی ز تختِ خویش ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : معنی بیت : ای دل، تو شاد باش و غم مخور که آن معشوقی که با ما سر ناسازگاری دارد، سرانجام از بخت بد خود ترش‌روی می‌نشیند و نتیجۀ عمل خود را خواهد دید ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 317 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:45

قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع

 

( غزلیّات حافظ )

ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 296 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:45

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشمِ غم‌پرست / بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمعرشتۀ صبرم به مقراضِ غمت بُبریده شد / هم‌چنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمعدر شبِ هجران مرا پروانۀ وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمعکوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت / تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع ( غزلیّات حافظ ) توضیحات کامل این غزل، که قدرت بیان حافظ را نشان می دهد، در کتاب "شاخ نبات حافظ" نوشته دکتر برزگر خالقی ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 306 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:45

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَی‌فروش،گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت می‌گیرد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَط‌زنان می‌گفت نوش با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور هم‌چو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مَی دِه، که رندی‌هایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحب‌قرانِ جرم‌بخشِ عیب‌پوش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخن‌دانان و حقیقت‌شناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است در بیت نهم : صاحب‌قران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوش‌اقبال ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 244 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 17:56

باغبان گر پنج روزی صحبتِ گُل بایدش / بر جفایِ خارِ هجران، صبرِ بلبل بایدشای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی منال / مرغِ زیرک چون به دام افتد، تحمّل بایدش رندِ عالَم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار ؟ / کارِ مُلک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش تکیه بر تقویّ و دانش در طریقت، کافری است / راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش ساقیا، در گردشِ ساغر تعلّل تا به چند ؟ / دَور، چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آوازِ رود ؟ / عاشقِ مسکین چرا چندین تجمّل بایدش ؟   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : صبر بلبل : صبری که یک سال بلبل برای رسیدن به گل تحمّل می‌کند در بیت سوم : معنی بیت : رند لاابالی و مستی که همۀ تعلّقات مادّی را سوزانده و به دنیای فانی پشت پا زده است، با مصلحت‌اندیشی چه کار دارد ؟ آنچه نیاز به تدبیر و تأمّل دارد، کار سلطنت و کشورداری است ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 243 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:15

فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمت‌کارش جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، می‌شکند بازارش بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچۀ معشوقۀ ما می‌گذری / بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخ‌رنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفته‌اند، خون دل بخورند در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هش‌دار می‌دهد که در راه عشق بلاها و سختی‌های بسیار است و او را از این کار بر حذر می‌دارد، زیرا او را درخور عشق نمی‌داند. به عبارتی می‌گوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 259 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:15

تو رازِ جهان تا توانی مجوی / که او زود پیچد ز جوینده روی

 

( شاهنامه فردوسی بزرگ )

ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:15

یارب این نوگلِ خندان که سپردی به منَش / می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنشگرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دُور باد آفتِ دَورِ فلک از جان و تنش گر به سرمنزلِ سَلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز منَش، به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جایِ دل‌های عزیز است، به هم برمزنش، گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّۀ عنبرشکنش در مقامی که به یادِ لبِ او مَی نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال، اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما وُ قدمش، یا لبِ ما وُ دهنش شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : سلمی : نام معشوقه‌ای است در عرب و از عرایس شعری است که مجازاً بر هر معشوقی اطلاق می‌شود در بیت چهارم : معنی بیت : با ادب و احترام نافۀ گیسوی تابدار و سیاه معشوق را باز کن، ولی آن را پریشان و آشفته مساز که جای دل‌های عاشقان عزیز بسیاری است، در بیت پنجم : طرۀ عنبرشکن : زلفی که در خوش‌بویی بازار عنبر را می‌شکند در بیت هشتم : معنی مصراع دوم : در این راه یا در راه معشوق جان می‌دهیم یا به وصال او می‌رسیم و کامیاب می‌شویم ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 258 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:15

دلا، دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات / مکن به فسق مباهات و، زهد هم مفروش

 

( غزلیّات حافظ )

 

در بیت اول : دلالت : راهنمایی – معنی بیت : ای دل، تو را به راه صلاح و رستگاری راهنمایی می‌کنم و آن اینکه، نه به گناه و فسق افتخار کن و نه به زهد و تقوای خود؛ یعنی در هر حال از تظاهر و ریا بپرهیز


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 290 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 0:18

هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، مَی بنوش لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدۀ رحمت برساند سروش این خردِ خام به میخانه بر / تا میِ لعل آوردش خون به جوش گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدَر ای دل که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : هاتف : فرشته‌ای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 242 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 0:18

خوشا شیراز و وضعِ بی‌مثالش / خداوندا، نگه‌دار از زوالش

مکن از خواب دارم">بیدارم خدا را / که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ، چو می‌ترسیدی از هجر / نکردی شُکرِ ایّامِ وصالش ؟

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 292 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 10:39

کجاست هم‌نفَسی تا به شرح عرضه دهم / که دل چه می‌کَشد از روزگار هجرانش ؟

زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست / ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش

بدین شکستۀ بیت‌الحَزَن، که می‌آرد / نشانِ یوسف دل از چَهِ زنخدانش ؟

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 268 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 10:39

شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بوَد زورش / که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورَش سِماطِ دهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش / مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشُو از تلخ و از شورش بیاور می، که نتوان شد ز مکرِ آسمان ایمن / به لعبِ زُهرۀ چنگیّ و مرّیخِ سلح‌شورشکمندِ صیدِ بهرامی">بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار / که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورشبیا تا در میِ صافیت رازِ دهر بنمایم / به شرطِ آنکه ننمایی به کج‌طبعانِ دل‌کورش نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست / سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از حافظ / ولیکن خنده می‌آید بدین بازویِ بی‌زورش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : سماط : سفره در بیت سوم : لعب : بازی – زهره : ناهید، از سیّاره‌های منظومه شمسی که در شعر فارسی، نوازنده و خنیاگر فلک است – چنگی : چنگ‌نواز – مرّیخ : بهرام، پنجمین ستاره از افلاک سبعه که در تصوّرات ایرانی و یونان و روم، ایزد جنگ بوده است و منجّمان احکامی آن را کوکب لشکریان می‌دانند و بر مبنای همین باورهای احکامی و اسطوره‌های کهن است که شاعران فارسی، از مرّیخ با عنوان‌های مرّیخ سلحشور، مرّیخ خون‌آلود، ترک خنجرکش و امیر خطّۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری آن سخن گفته‌اند در بیت چهارم : بهرام : پانزدهمین پادشاه ساسانی و پسر و جانشین یزدگرد اوّل. بر طبق روایات تاریخی عاشق شکار گورخر بوده و ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 281 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 4:50

پس از حمله اسکندر، دارا سه مرحله با اسکندر می‌جنگه که هر سه مرحله شکست می‌خوره و عقب‌نشینی میکنه. آخرین بار بعد از عقب‌نشینی و فرار، دوتا وزیر دارا به نام‌های جانوشیار و ماهیار تصمیم می‌گیرن دارا رو بکشن، با این باور که با این کار اسکندر بهشون قدرت بده. یک شب خنجری به پهلوی دارا میزنن و پیش اسکندر میرن و بهش میگن. اسکندر میگه فوراً منو پیش دارا ببرین. وقتی میرسه بالای سر دارا، دستور میده اجازه ورود به کسی رو ندن و جانوشیار و ماهیار رو ببندن 1 چو نزدیک شد رویِ دارا بدید / پر از خون بر و روی چون شنبلید 2 بفرمود تا راه نگذاشتند / دو دستورِ او را نگه داشتند 3 سکندر ز باره درآمد چو باد / سرِ مردِ خسته به ران برنهاد 4 نگه کرد تا خسته گوینده هست ؟ / بمالید بر چهرِ او هر دو دست 5 ز سر برگرفت افسرِ خسرویش / گشاد آن بر و جوشنِ پَهلَویش 6 ز دیده ببارید چندی سرشک / تنِ خسته را دور دید از پزشک 7 بدو گفت کاین بر تو آسان شود / دلِ بدسگالت هراسان شود 8 تو برخیز و بر مهدِ زرّین نشین / وگر هست نیروت بر زین نشین 9 ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز دردِ تو خونین سرشک آورم 10 سپارم ترا پادشاهی و تخت / چو بهتر شوی، ما ببندیم رخت 11 جفاپیشگانِ ترا هم کنون / بیاویزم از دارشان سرنگون ... 12 چو بشنید دارا به آواز گفت / که همواره با تو خرد باد جفت 13 برآنم که از پاک دادارِ خویش / بیابی تو پاداشِ گفتارِ خویش 14 یک ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 231 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 4:50

اگر رفیقِ شفیقی، درست‌پیمان باش / حریفِ خانه وُ گرمابه وُ گلستان باش تو شمعِ انجمنی، یک‌زبان و یک‌دل شو / خیال و کوششِ پروانه بین و خندان باش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : شفیق : مهربان در بیت هفتم : یک‌دل و یک‌زبان بودن : کنایه از یک‌رو و بی‌ریا بودن – خواجه معشوق را به شمع یک‌زبان و یک‌دل مانند کرده است و آن اشاره است به شعله و نخ درون شمع و نیز کلمۀ خندان به خندۀ شمع که حرکت و لرزش شعلۀ آن است، اشاره دارد – معنی بیت : ای معشوق، تو همچون شمع، روشنی‌بخش مجلس عاشقانی؛ پس مانند آن یک‌دل و یک‌زبان باش و آرزو و تصوّر پروانه را در عشق شمع ببین و خندان شو ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 264 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 15:53

من که قولِ ناصحان را خواندمی قولِ رَباب / گوش‌مالی دیدم از هجران، که اینم پند، بس عشق‌بازی کارِ بازی نیست ای دل، سر بباز / زآنکه گویِ عشق نتوان زد به چوگانِ هوس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : قول (اوّل) : سخن و گفتار – قول (دوم) : ترانه و تصنیف و آواز – رباب : تنبور، از سازهای زهی شبیه تار – گوش‌مال : کوک نمودن آلات زهی موسیقی به طریق مرسوم؛ یعنی پیچاندن گوشی‌های ساز که آن عمل را به کنایت، گوش‌مال یا گوش‌مالی گفته‌اند و گاهی از آن ایهامی منظور نموده‌اند برای تأدیب ساز از راه گوش‌مالی – گوش‌مالی : تنبیه و مجازات و در اصطلاح موسیقی که در اینجا مراد نیست، با رباب و قول ایهام تناسب است در بیت دوم : گوی : توپ و گلوله‌ای چوبی که در بازی چوگان از آن استفاده می‌شود – چوگان : چوبی با دستۀ راست و باریک و سر کج که با آن در چوگان‌بازی، گوی را می‌زنند – عشق به گوی و هوس به چوگان مانند شده است ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 238 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

گُل‌عِذاری ز گلستانِ جهان، ما را بس / زاین چمن، سایۀ آن سروِ روان، ما را بس من و هم‌صحبتیِ اهلِ ریا ؟ دورم باد / از گرانانِ جهان، رطلِ گران، ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند / ما که رندیم و گدا، دَیرِ مُغان، ما را بسبنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم / دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان، ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مفِرست / که سرِ کویِ تو از کَون و مکان، ما را بس حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است / طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان، ما را بس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : گرانان : کنایه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها برای دیگران ملال‌آور و نامطبوع است – رطل گران : پیالۀ بزرگ شراب در بیت ششم : دولت : سعادت و اقبال – دولت صحبت : مصاحبت و هم‌نشینی با یار، به اقبال و سعادت مانند شده است در بیت هفتم : خدا را : به خاطر و برای خدا – کَون و مکان : جهان و همۀ موجوداتی که در اوست، تمام عالم ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 254 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08