ORezaO

متن مرتبط با «حافظ» در سایت ORezaO نوشته شده است

ساقی‌نامۀ حافظ

  • بیا ساقی آن می که عکسش ز جام، / به کیخسرو و جم فرستد پیام،بده تا بگویم به آوازِ نی / که جمشید کی بود و کاووس کیبیا ساقی آن می کزو جامِ جم، / زند لافِ بینایی اندر عدم،به من ده که گردم به تأییدِ جام / چ, ...ادامه مطلب

  • مغنّی‌نامۀ حافظ

  • مغنّی کجایی به گلبانگِ رود / به یاد آور آن خسروانی سرودروانِ بزرگان ز خود شاد کن / ز پرویز و از باربد یاد کنبه مستان نویدِ سرودی فرست / به یارانِ رفته درودی فرستمغنّی نوایِ طرب ساز کن / به قول و غزل ق, ...ادامه مطلب

  • الا ای آهوی وحشی کجایی - مثنوی‌های حافظ

  • الا ای آهوی وحشی کجایی, / مرا با توست چندین آشناییدو تنهارو، دو سرگردانِ بی‌کس / دو راه اندر کمین از پیش و از پسبیا تا حالِ یکدیگر بدانیم / مرادِ هم بجوییم از توانیمکه می‌بینم که این دشتِ مشوّش / چراگا, ...ادامه مطلب

  • حجابِ ظلمت از آن بست آبِ خِضر، که گشت / ز شعرِ حافظ و آن طبعِ هم‌چو آب، خجل - غزلیّات حافظ

  • به وقتِ گُل شدم از توبۀ شراب، خجل / که کس مباد ز کردارِ ناصواب، خجلحجابِ ظلمت از آن بست آبِ خِضر، که گشت / ز شعرِ حافظ و آن طبعِ هم‌چو آب، خجل ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کجا روم، چه کنم، چاره از کجا جویم ؟ / که گشته‌ام ز غم و جَورِ روزگار، ملول - غزلیّات حافظ

  • چو بر درِ تو منِ بی‌نوایِ بی زر و زور / به هیچ باب ندارم رهِ خروج و دخول،کجا روم، چه کنم، چاره از کجا جویم ؟ / که گشته‌ام ز غم و جَورِ روزگار، ملولچه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرتِ تو / که طاعتِ منِ بی‌دل نمی‌شود مقبول ؟به دردِ عشق بساز و خموش کن حافظ / رموزِ عشق مکن فاش پیشِ اهلِ عقول ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در عینِ گوشه‌گیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل - غزلیّات حافظ

  • تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اوّل / آخِر بسوخت جانم در کسبِ این فضایلگفتم که کَی ببخشی بر جانِ ناتوانم ؟ / گفت آن زمان که نَبوَد جان در میانه حایلدر عینِ گوشه‌گیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خواهی که سخت و سستِ جهان بر تو بگذرد / بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویش - غزلیّات حافظ

  • دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود / گُل گوش، پهن کرده ز شاخِ درختِ خویشکاِی دل، تو شاد باش، که آن یارِ تندخو / بسیار تندروی نشیند ز بختِ خویشخواهی که سخت و سستِ جهان بر تو بگذرد / بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویشای حافظ، ار مراد میسّر شدی مدام / جمشید نیز دور نماندی ز تختِ خویش ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : معنی بیت : ای دل، تو شاد باش و غم مخور که آن معشوقی که با ما سر ناسازگاری دارد، سرانجام از بخت بد خود ترش‌روی می‌نشیند و نتیجۀ عمل خود را خواهد دیدLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع - غزلیّات حافظ

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع   ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب

  • کوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت / تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع - غزلیّات حافظ

  • روز و شب خوابم نمی‌آید به چشمِ غم‌پرست / بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمعرشتۀ صبرم به مقراضِ غمت بُبریده شد / هم‌چنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمعدر شبِ هجران مرا پروانۀ وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمعکوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت / تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع ( غزلیّات حافظ ) توضیحات کامل این غزل، که قدرت بیان حافظ را نشان می دهد، در کتاب "شاخ نبات حافظ" نوشته دکتر برزگر خالقیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش - غزلیّات حافظ

  • دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَی‌فروش،گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت می‌گیرد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَط‌زنان می‌گفت نوش با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور هم‌چو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مَی دِه، که رندی‌هایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحب‌قرانِ جرم‌بخشِ عیب‌پوش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخن‌دانان و حقیقت‌شناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است در بیت نهم : صاحب‌قران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوش‌اقبال , ...ادامه مطلب

  • رندِ عالَم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار ؟ / کارِ مُلک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش - غزلیّات حافظ

  • باغبان گر پنج روزی صحبتِ گُل بایدش / بر جفایِ خارِ هجران، صبرِ بلبل بایدشای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی منال / مرغِ زیرک چون به دام افتد، تحمّل بایدش رندِ عالَم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار ؟ / کارِ مُلک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش تکیه بر تقویّ و دانش در طریقت، کافری است / راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش ساقیا، در گردشِ ساغر تعلّل تا به چند ؟ / دَور، چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آوازِ رود ؟ / عاشقِ مسکین چرا چندین تجمّل بایدش ؟   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : صبر بلبل : صبری که یک سال بلبل برای رسیدن به گل تحمّل می‌کند در بیت سوم : معنی بیت : رند لاابالی و مستی که همۀ تعلّقات مادّی را سوزانده و به دنیای فانی پشت پا زده است، با مصلحت‌اندیشی چه کار دارد ؟ آنچه نیاز به تدبیر و تأمّل دارد، کار سلطنت و کشورداری است , ...ادامه مطلب

  • آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش - غزلیّات حافظ

  • فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمت‌کارش جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، می‌شکند بازارش بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچۀ معشوقۀ ما می‌گذری / بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخ‌رنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفته‌اند، خون دل بخورند در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هش‌دار می‌دهد که در راه عشق بلاها و سختی‌های بسیار است و او را از این کار بر حذر می‌دارد، زیرا او را درخور عشق نمی‌داند. به عبارتی می‌گوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن , ...ادامه مطلب

  • شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش - غزلیّات حافظ

  • یارب این نوگلِ خندان که سپردی به منَش / می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنشگرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دُور باد آفتِ دَورِ فلک از جان و تنش گر به سرمنزلِ سَلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز منَش، به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جایِ دل‌های عزیز است، به هم برمزنش، گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّۀ عنبرشکنش در مقامی که به یادِ لبِ او مَی نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال، اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما وُ قدمش، یا لبِ ما وُ دهنش شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : سلمی : نام معشوقه‌ای است در عرب و از عرایس شعری است که مجازاً بر هر معشوقی اطلاق می‌شود در بیت چهارم : معنی بیت : با ادب و احترام نافۀ گیسوی تابدار و سیاه معشوق را باز کن، ولی آن را پریشان و آشفته مساز که جای دل‌های عاشقان عزیز بسیاری است، در بیت پنجم : طرۀ عنبرشکن : زلفی که در خوش‌بویی بازار عنبر را می‌شکند در بیت هشتم : معنی مصراع دوم : در این راه یا در راه معشوق جان می‌دهیم یا به وصال او می‌رسیم و کامیاب می‌شویم , ...ادامه مطلب

  • دلا، دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات / مکن به فسق مباهات و، زهد هم مفروش - غزلیّات حافظ

  • دلا، دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات / مکن به فسق مباهات و، زهد هم مفروش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : دلالت : راهنمایی – معنی بیت : ای دل، تو را به راه صلاح و رستگاری راهنمایی می‌کنم و آن اینکه، نه به گناه و فسق افتخار کن و نه به زهد و تقوای خود؛ یعنی در هر حال از تظاهر و ریا بپرهیز , ...ادامه مطلب

  • لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش - غزلیّات حافظ

  • هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، مَی بنوش لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدۀ رحمت برساند سروش این خردِ خام به میخانه بر / تا میِ لعل آوردش خون به جوش گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدَر ای دل که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : هاتف : فرشته‌ای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها