دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَیفروش،
گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت میگیرد جهان بر مردمانِ سختکوش
وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَطزنان میگفت نوش
با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور همچو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساطِ نکتهدانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش
ساقیا مَی دِه، که رندیهایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحبقرانِ جرمبخشِ عیبپوش
( غزلیّات حافظ )
در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً
در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام
در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخندانان و حقیقتشناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است
در بیت نهم : صاحبقران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوشاقبال
ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 17:56