شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بوَد زورش / که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورَش سِماطِ دهرِ دونپرور ندارد شهدِ آسایش / مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشُو از تلخ و از شورش بیاور می، که نتوان شد ز مکرِ آسمان ایمن / به لعبِ زُهرۀ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار / که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در میِ صافیت رازِ دهر بنمایم / به شرطِ آنکه ننمایی به کجطبعانِ دلکورش نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست / سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمیپیچد سر از حافظ / ولیکن خنده میآید بدین بازویِ بیزورش ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : سماط : سفره در بیت سوم : لعب : بازی – زهره : ناهید، از سیّارههای منظومه شمسی که در شعر فارسی، نوازنده و خنیاگر فلک است – چنگی : چنگنواز – مرّیخ : بهرام، پنجمین ستاره از افلاک سبعه که در تصوّرات ایرانی و یونان و روم، ایزد جنگ بوده است و منجّمان احکامی آن را کوکب لشکریان میدانند و بر مبنای همین باورهای احکامی و اسطورههای کهن است که شاعران فارسی، از مرّیخ با عنوانهای مرّیخ سلحشور، مرّیخ خونآلود، ترک خنجرکش و امیر خطّۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری آن سخن گفتهاند در بیت چهارم : بهرام : پانزدهمین پادشاه ساسانی و پسر و جانشین یزدگرد اوّل. بر طبق روایات تاریخی عاشق شکار گورخر بوده و , ...ادامه مطلب