ای که گفتی جان بده تا باشدت آرامِ جان / جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز - غزلیّات حافظ

ساخت وبلاگ

روزِ اوّل رفت دینم در سرِ زلفینِ تو / تا چه خواهد شد در این سَودا سرانجامم هنوز

از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن / می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز

پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب / می‌رود چون سایه هر دَم بر در و بامم هنوز

در ازل دادَه است ما را ساقیِ لعلِ لبت / جرعۀ جامی که من مدهوشِ آن جامم هنوز

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرامِ جان / جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز

 

( غزلیّات حافظ )

 

در بیت دوم : اشتباه و به معنی شهری از شهرهای ترکستان که در اینجا مراد نیست، با مشک و ختن ایهام تناسب است

در بیت چهارم : ساقی لعل لب : لب سرخ و می‌گون یار به ساقی تشبیه شده است که با شراب بوسه مست‌کننده است


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 0:20