ORezaO

متن مرتبط با «نیست» در سایت ORezaO نوشته شده است

ز هجران هیچ شربت تلخ‌تر نیست - امیرخسرو دهلوی

  • یکایک تلخیِ دوران چشیدم / ز هجران هیچ شربت تلخ‌تر نیستاسیرِ هجر و نومید از وصالم / شبم تاریک و امّیدِ سحَر نیستهمی‌خواهم که رویت باز بینم / جز اینم در جهان کامِ دگر نیست.( امیرخسرو دهلوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خاکِ زمین جز به هنر پاک نیست / وین هنر امروز درین خاک نیست - مخزن‌الاسرار نظامی

  • نورِ دل و روشنیِ سینه کو؟ / راحت و آسایشِ پارینه کو؟مردمِ پرورده، به جان پرورند / گر هنری در طرَفی بنگرندخاکِ زمین جز به هنر پاک نیست / وین هنر امروز درین خاک نیستگر هنری سر ز میان برزند / بی‌هنری دست, ...ادامه مطلب

  • سیه را سرخ چون کرد آذرنگی؟ / چو بالایِ سیاهی نیست رنگی - خسرو و شیرین نظامی

  • چو مُشکِ نافه در نشوِ گیاهی / پس از سرخی همی گیرد سیاهیچرا آن مشک‌بیدِ عودکردار / شود بعد از سیاهی سرخ‌رخسار؟سیه را سرخ چون کرد آذرنگی؟ / چو بالایِ سیاهی نیست رنگیمگر کز روزگار آموخت نیرنگ / که از موی, ...ادامه مطلب

  • هیچ شادی نیست اندر این جهان / برتر از دیدارِ رویِ دوستان - رودکی

  • هیچ شادی نیست اندر این جهان / برتر از دیدارِ رویِ دوستانهیچ تلخی نیست بر دل تلخ‌تر / از فراقِ دوستانِ پرهنر ( رودکی ), ...ادامه مطلب

  • نه مرد است آنکه در وی مردمی نیست - قطعات سعدی

  • اگر خود بردَرَد پیشانیِ پیل / نه مرد است آنکه در وی مردمی, نیستبنی‌آدم سرشت از خاک دارد / اگر خاکی نباشد آدمی نیست ( قطعات, سعدی ), ...ادامه مطلب

  • ببری مالِ مسلمان و چو مالت ببرند / بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست - قصاید سعدی

  • خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور / برگِ مرگت چو غمِ برگِ زمستانی نیستببری مالِ مسلمان و چو مالت ببرند / بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیستسعدیا گرچه سخن‌دان و مصالح‌گویی / به عمل کار برآید به سخن‌, ...ادامه مطلب

  • کدام بادِ بهاری وزید در آفاق / که باز در عقبش نکبتی خزانی نیست - قصاید سعدی

  • چه حاجت است عیان را به استماعِ بیان / که بی‌وفاییِ دورِ فلک نهانی نیستکدام بادِ بهاری وزید در آفاق / که باز در عقبش نکبتی خزانی نیستنگاه دار زبان تا به دوزخت نبرد / که از زبان بتر اندر جهان زیانی نیست, ...ادامه مطلب

  • نه علم است آن که دارد میلِ دنیا / که صورت دارد اما نیست معنا - گلشن راز

  • صدف بشکن، برون کن دُرِّ شهوار / بیفکن پوست، مغزِ نغز بردار ...که عالِم در دو عالَم سروری یافت / اگر کهتر بُد از وی مهتری یافت ...نه علم است آن که دارد میلِ دنیا / که صورت دارد اما نیست معنانگردد علم ه, ...ادامه مطلب

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع - غزلیّات حافظ

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع   ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب

  • به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست / زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس - غزلیّات حافظ

  • دارم از زلفِ سیاهش گِله چندان که مپرس / که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس کس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مکناد / که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست / زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگُذر، کاین میِ لعل / دل و دین می‌بَرد از دست، بدآنسان که مپرس گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا : / حافظ این قصّه دراز است، به قرآن که مپرس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : معنی مصراع اول : خدا کند که هرگز کسی به امید وفاداری معشوق عاشق او نگردد در بیت پنجم : زلف شکستن : پیچ و تاب دادن و آراستن زلف – معنی مصراع اول : به معشوق گفتم: زلفت را برای ریختن خون کدام عاشق بی‌نوا تابدار و آراسته کرده‌ای , ...ادامه مطلب

  • ای که گفتی جان بده تا باشدت آرامِ جان / جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز - غزلیّات حافظ

  • روزِ اوّل رفت دینم در سرِ زلفینِ تو / تا چه خواهد شد در این سَودا سرانجامم هنوز از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن / می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب / می‌رود چون سایه هر دَم بر در و بامم هنوز در ازل دادَه است ما را ساقیِ لعلِ لبت / جرعۀ جامی که من مدهوشِ آن جامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرامِ جان / جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : اشتباه و به معنی شهری از شهرهای ترکستان که در اینجا مراد نیست، با مشک و ختن ایهام تناسب است در بیت چهارم : ساقی لعل لب : لب سرخ و می‌گون یار به ساقی تشبیه شده است که با شراب بوسه مست‌کننده است , ...ادامه مطلب

  • ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست / برِ عارفان جز خدا هیچ نیست - بوستان سعدی

  • ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست / برِ عارفان جز خدا هیچ نیست توان گفتن این با حقایق‌شناس / ولی خرده گیرند اهل قیاس که پس آسمان و زمین چیستند ؟ / بنی آدم و دام و دد کیستند ؟ پسندیده پرسیدی ای هوشمند / بگویم، گر آید جوابت پسند که هامون و دریا و کوه و فلک / پری و آدمیزاد و دیو و ملک همه، هرجه هستند از آن کمترند / که با هستیش نام هستی برند عظیم است پیش تو دریا به موج / بلند است خورشید تابان به اوج ولی اهل ص,نیست,عارفان,نیست,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب

  • عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟ / ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست - غزلیّات حافظ

  • رویِ تو کس ندید و، هزارت رقیب هست / در غنچه‌ای هنوز و، صدت عندلیب هست عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟ / ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست   ( غزلیّات حافظ ),عاشق که شدی,عاشق که شد که یار,عاشق که شدی خطا نباید بکنی,عاشق که شدی معین,عاشق که شدم,عاشق که شدی الست را میفهمی,عاشق که شدی لالایی خواندن,عاشق که شدی مواظب خودت باش,عاشق كه شدي,که عاشق شدن قبل ویرونیه ...ادامه مطلب

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست - غزلیّات حافظ

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست بازآی که بازآید عمرِ شدۀ حافظ / هر چند که ناید باز تیری که بشد از شَست   ( غزلیّات حافظ ),آخر به چه گویم هست,آخر الزمان به چه معناست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها