ور ندانی، چون بدانی کاین بد است؟ - مثنوی مولوی

ساخت وبلاگ

تو به جِد کاری که بگرفتی به دست / عیبش این دَم بر تو پوشیده شده‌ست

زآن همی تانی بدادن تن به کار / که بپوشید از تو عیبش کردگار

همچنین هر فکر که گرمی در آن / عیبِ آن فکرت شده‌ست از تو نهان

حال کآخر زو پشیمان می‌شوی / گر بوَد این حالت اوّل کی دَوی؟

پس بپوشید اوّل آن بر جانِ ما / تا کنیم آن کار بر وفقِ قضا

چون قضا آورد حکمِ خود پدید / چشم وا شد تا پشیمانی رسید

نیمِ عمرت در پریشانی رود / نیمِ دیگر در پشیمانی رود

ترکِ این فکر و پریشانی بگو / حال و یار و کارِ نیکوتر بجو

ور نداری کارِ نیکوتر به دست / پس پشیمانیت بر فوتِ چه است؟

گر همی دانی، رهِ نیکو پرست / ور ندانی، چون بدانی کاین بد است؟

بد ندانی تا ندانی نیک را / ضد را از ضد توان دید ای فتی

همچنین هر آرزو که می‌بَری / تو ز عیبِ آن حجابی اندری

ور نمودی علّتِ آن آرزو / خود رمیدی جانِ تو زآن جستجو

وآن دگر کاری کز آن هستی نَفور / زآن بوَد که عیبش آمد در ظهور

ای خدای رازدانِ خوش‌سخن / عیبِ کارِ بد ز ما پنهان مکن

.

( مثنوی مولوی )

.

در بیت سیزدهم : علت : عیب

در بیت چهاردهم : نفور : متنفر، گریزان


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 20:06