صحرایِ دلِ خود را آبی ز جگر دادم / امروز در آن صحرا سلطان به شکار آمد - غزلیّات نظامی

ساخت وبلاگ

ساقی، منشین فارغ، می ده، که بهار آمد / بخت از سرِ بی‌کاری هم بر سرِ کار آمد

صحرایِ, دلِ خود را آبی ز جگر دادم / امروز, در آن صحرا سلطان, به شکار آمد

هم خاطر و هم سینه شوریده بُد و اکنون / در خاطرم آسایش، در سینه قرار آمد

اقبال ازین بهتر چون باشد و کی باشد؟ / یار آمد و اقبالم در خدمتِ یار آمد

 

( غزلیّات, نظامی, )

ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت: 15:16