قسمت‌هایی از بزمِ ششم نوشین‌روان با موبدان و حکیمان و پند گفتنِ بوزرجمهر - شاهنامه فردوسی بزرگ

ساخت وبلاگ

قسمت‌هایی از بزمِ ششم نوشین‌روان با موبدان و حکیمان و پند گفتنِ بوزرجمهر

 

1 به چیزی ندارد خردمند چشم / کزو باز ماند بپیچد ز خشم ...

2 نباشد خرد، جان نباشد رواست / خرد جانِ پاک‌ست و ایزد گواست ...

3 ز دانش نخستین به یزدان گرای / که او هست و باشد همیشه به جای

4 بدو بگروی کامِ دل یافتی / رسیدی به جایی که بشتافتی ...

5 تو در انجمن خامشی برگزین / چو خواهی که یکسر کنند آفرین

6 چو گویی، همان گوی کآموختی / به آموختن در جگر سوختی

7 سخن سنج و دینارِ گنجی مسنج / که بر دانشی‌مرد خوارست گنج

8 روان در سخن گفتن آژیر کن / کمان کن خرد را، سخن تیر کن ...

9 بخور آن چنان کان بنگزایدت / به بیشی خورش تن بیفزایدت

10 مکن در خورش خویش را چارسوی / چنان خور که نیزت کند آرزوی

11 ز می نیز هم شادمانی گُزین / که مست از کسی نشنود آفرین ...

12 بسی از جهان آفرین یاد کن / پرستش برین یاد بنیاد کن ...

13 چو خواهی که رنجِ تو آید به بر / ز آموزگاران مبرتاب سر

 

( شاهنامه فردوسی بزرگ )

 

در بیت اول : یعنی خردمند به چیزی دل نمی‌بندد که اگر از دستش برود یا به دستش نیاورد ناراحت و خشمگین شود

در بیت نهم : بنگزایدت : به تو ضرر نرساند

در بیت دهم : یعنی پرخوری نکن و آنقدری بخور که باز هم اشتها داشته باشی

در بیت یازدهم : یعنی می هم بخور ولی نه آنقدر که مست شوی

ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 281 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:46