قسمتهایی از بزمِ ششم نوشینروان با موبدان و حکیمان و پند گفتنِ بوزرجمهر
1 به چیزی ندارد خردمند چشم / کزو باز ماند بپیچد ز خشم ...
2 نباشد خرد، جان نباشد رواست / خرد جانِ پاکست و ایزد گواست ...
3 ز دانش نخستین به یزدان گرای / که او هست و باشد همیشه به جای
4 بدو بگروی کامِ دل یافتی / رسیدی به جایی که بشتافتی ...
5 تو در انجمن خامشی برگزین / چو خواهی که یکسر کنند آفرین
6 چو گویی، همان گوی کآموختی / به آموختن در جگر سوختی
7 سخن سنج و دینارِ گنجی مسنج / که بر دانشیمرد خوارست گنج
8 روان در سخن گفتن آژیر کن / کمان کن خرد را، سخن تیر کن ...
9 بخور آن چنان کان بنگزایدت / به بیشی خورش تن بیفزایدت
10 مکن در خورش خویش را چارسوی / چنان خور که نیزت کند آرزوی
11 ز می نیز هم شادمانی گُزین / که مست از کسی نشنود آفرین ...
12 بسی از جهان آفرین یاد کن / پرستش برین یاد بنیاد کن ...
13 چو خواهی که رنجِ تو آید به بر / ز آموزگاران مبرتاب سر
( شاهنامه فردوسی بزرگ )
در بیت اول : یعنی خردمند به چیزی دل نمیبندد که اگر از دستش برود یا به دستش نیاورد ناراحت و خشمگین شود
در بیت نهم : بنگزایدت : به تو ضرر نرساند
در بیت دهم : یعنی پرخوری نکن و آنقدری بخور که باز هم اشتها داشته باشی
در بیت یازدهم : یعنی می هم بخور ولی نه آنقدر که مست شوی
ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 281 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 21:46