ORezaO

متن مرتبط با «خود» در سایت ORezaO نوشته شده است

کز او دوریش خود صورت نبندد - غزلیّات مولوی

  • خُنُک جانی که او یاری پسندد / کز او دوریش خود صورت نبندد تو باشی خنده و یارِ تو شادی / که بی‌شادی دهانِ کس نخندد . ( غزلیّات مولوی ), ...ادامه مطلب

  • بر خود آنچه نپسندی، آن به دیگران مپسند - ملک‌الشعرا بهار

  • بر خود آنچه نپسندی، آن به دیگران مپسند / اینْت گوهرِ مقصود، اینْت جوهرِ ایمانتو به نامِ دین‌داری مردمان بیازاری / هم به خود روا داری لطف و بخششِ یزدانگر به نامِ بی‌دینی نیکویی کنی بهتر / تا به نامِ دین‌داری فسق ورزی و عصیان.( ملک‌الشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ناخوش و خوش، هر ضمیرت از خود است - مثنوی مولوی

  • چون به امرِ توست اینجا این صفات / پس در امرِ توست آنجا آن جزاتچون ز دستت زخم بر مظلوم رُست / آن درختی گشت از او زَقّوم رُستچون ز خشم، آتش تو در دل‌ها زدی / مایۀ نارِ جهنّم آمدیآن سخن‌های چو مار و کژدمت / مار و کژدم گشت و می‌گیرد دُمتاز تو رُسته‌ست، ار نکوی‌ست ار بد است / ناخوش و خوش، هر ضمیرت از خود است( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پس آن بهتر که خود را شاد داری / در آن شادی خدا را یاد داری - خسرو و شیرین نظامی

  • اگر صد سال مانی، ور یکی روز / بباید رفت ازین کاخِ دل‌افروزپس آن بهتر که خود را شاد داری / در آن شادی خدا را یاد داریبه وقتِ خوشدلی چون شمعِ پُرتاب / دهن پرخنده داری، دیده پرآبچو بی‌گریه نشاید بود خندا, ...ادامه مطلب

  • آینه چون نقشِ تو بنمود راست / خود شکن، آیینه شکستن خطاست - مخزن‌الاسرار نظامی

  • آینه چون نقشِ تو بنمود راست / خود شکن، آیینه شکستن خطاستراستیِ خویش نهان کس نکرد / در سخنِ راست زیان کس نکردراستی آور که شوی رستگار / راستی از تو، ظفر از کردگارچون به سخن راستی آری به جای / ناصرِ گفتا, ...ادامه مطلب

  • صحرایِ دلِ خود را آبی ز جگر دادم / امروز در آن صحرا سلطان به شکار آمد - غزلیّات نظامی

  • ساقی، منشین فارغ، می ده، که بهار آمد / بخت از سرِ بی‌کاری هم بر سرِ کار آمدصحرایِ, دلِ خود را آبی ز جگر دادم / امروز, در آن صحرا سلطان, به شکار آمدهم خاطر و هم سینه شوریده بُد و اکنون / در خاطرم آسایش، د, ...ادامه مطلب

  • نهانی چند حرفی با تو از احوالِ خود دارم / در این اندیشه‌ام کز غیر می‌ماند نهان یا نه؟ - غزلیّات وحشی

  • در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟ / به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه؟گمان دارند خلقی کز تو خواری‌ها کشم آخر / عزیزِ من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه؟, ...ادامه مطلب

  • کسی کاو راست با حق آشنایی / نیاید هرگز از وی خودنمایی - گلشن راز

  • به رخشِ علم و چوگانِ عبادت / ز میدان در رُبا گویِ سعادت ...کراماتِ تو اندر حق‌پرستی‌ست / جز این کبر و ریا و عُجب و هستی‌ستز ابلیسِ لعینِ بی‌سعادت / شود صادر هزاران خَرقِ عادتگه از دیوارِت آید گاهی از , ...ادامه مطلب

  • سخن فردوسی با خود در 60 سالگی و از پیری نالیدن - شاهنامه فردوسی بزرگ

  • سخن فردوسی با خود در 60 سالگی و از پیری نالیدندر این ابیات، فردوسی از 60 سالگی خود سخن می‌گوید. این قطعه بسیار اساطیری و جان‌دار است. در باغ با سرو کهنی که چون فردوسی پیر شده است سخن می‌گوید. استعارات, ...ادامه مطلب

  • عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟ / ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست - غزلیّات حافظ

  • رویِ تو کس ندید و، هزارت رقیب هست / در غنچه‌ای هنوز و، صدت عندلیب هست عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟ / ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست   ( غزلیّات حافظ ),عاشق که شدی,عاشق که شد که یار,عاشق که شدی خطا نباید بکنی,عاشق که شدی معین,عاشق که شدم,عاشق که شدی الست را میفهمی,عاشق که شدی لالایی خواندن,عاشق که شدی مواظب خودت باش,عاشق كه شدي,که عاشق شدن قبل ویرونیه ...ادامه مطلب

  • برو به کارِ خود ای واعظ، این چه فریاد است ؟ / مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادَه است ؟ - غزلیّات حا

  • برو به کارِ خود ای واعظ، این چه فریاد است ؟ / مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادَه است ؟ اگرچه مستیِ عشقم خراب کرد، ولی / اساسِ هستیِ من زآن خراب، آباد است   ( غزلیّات حافظ ),برو به کار خود ای,برو به کار خود,برو به کار خود واعظ ...ادامه مطلب

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست - غزلیّات حافظ

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست بازآی که بازآید عمرِ شدۀ حافظ / هر چند که ناید باز تیری که بشد از شَست   ( غزلیّات حافظ ),آخر به چه گویم هست,آخر الزمان به چه معناست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها