رازِ سربستۀ ما بین، که به دستان گفتند / هر زمان با دف و نی، بر سرِ بازارِ دگر - غزلیّات حافظ

ساخت وبلاگ

گر بوَد عمر، به میخانه رسَم بارِ دگر / به‌جز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دگر

خرّم آن روز که با دیدۀ گریان بروم / تا زنم آب، درِ میکده یک بارِ دگر

معرفت نیست در این قوم، خدا را سببی / تا بَرم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر

یار اگر رفت و حقِ صحبتِ دیرین نشِناخت / حاشَ لِلَّه که روم من ز پیِ یارِ دگر

گر مساعد شودم دایرۀ چرخِ کبود / هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم، ار بگذارند / غمزۀ شوخش و آن طُرّۀ طَرّارِ دگر

رازِ سربستۀ ما بین، که به دستان گفتند / هر زمان با دف و نی، بر سرِ بازارِ دگر

هر دَم از درد بنالم، که فلک هر ساعت / کُندم قصدِ دلِ ریش، به آزارِ دگر

باز گویم نه در این واقعه حافظ تنهاست / غرقه گشتند در این بادیه بسیارِ دگر

 

( غزلیّات حافظ )

 

در بیت سوم : گوهر : استعاره از شعر خواجه – خدا را سببی : خدایا وسیله‌ای فراهم کن

در بیت چهارم : حاش لله : خدا به دور دارد، پناه بر خدا

در بیت پنجم : پرگار : در اینجا به معنی تدبیر و چاره

در بیت ششم : شوخ : گستاخ، دلربا – طرّار : غارتگر

در بیت هفتم : دستان : ایهام دارد 1) به معنی پرده در موسیقی 2) مکر و فریب 3) داستان


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : غزلیّات, نویسنده : orezaoa بازدید : 265 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 3:06