بوَد آیا که دگرباره به شیراز رسم؟ / بارِ دیگر به مرادِ دلِ خود باز رسم؟بر سرِ مرقدِ سعدی که مقام سعد است / بسته دستِ ادب و، جبهه قدمساز رسم؟همّت از تربتِ حافظ طلبم، وز مددش / مستِ مستانه به خلوتگهِ اعزاز رسم.( ملکالشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب
کوتاه شده از مسمّط مستزاد ملکالشعرا بهار در زمان جنگ جهانی اول به سال 1294.گوییم که کیخسرو ما تاخت به کلدانگوییم که اِگْزِرسِسِ ما رفت به یونانگوییم که بهرام درآویخت به خاقانگر بس بوَد این فخر به ما، وای به ایران.گر کوروشِ ما شاهِ جهان بود به من چه؟گشتاسب سرِ پادشهان بود به من چه؟ور توسنِ شاپور جَهان بود به من چه؟جانا تو چه هستی؟ اگر آن بود به من چه؟.ای وای دریغا که وطن مرد نداردروئینتنی اندرخورِ ناورد ندارددر خاکِ وطن، خصم، هماورد نداردجز دیدۀ گریان و رخِ زرد ندارد.امّید که جنبش کند این خونِ کیانیگیرند ز سر، مردصفت، تازهجوانیدر مُلکنگهداری و در مُلکستانیدارند بسی بر ورقِ دهر نشانی.( ملکالشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب
معده حلوایی بوَد، حلوا کشد / معده صفرایی بوَد، سرکا کشددوست بینی، از تو رحمت میجهد / خصم بینی، از تو سطوت میجهدای ایاز این کار را زوتر گزار / زآنکه نوعی انتقام است انتظاردست در کرده درونِ آبِ جو / هریکی زیشان کلوخی خشک جوپس کلوخِ خشک در جو کی بوَد؟ / ماهییی با آب عاصی کی شود؟چون جهانی شُبهَت و اِشکالجوست / حرف میرانیم ما بیرون ز پوستجوز را در پوستها آوازهاست / مغز و روغن را خود آوازی کجاست؟.( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
وقتی اندر سرِ کویی گذری بود مرا / واندر آن کوی، نهانی، نظری بود مراجان به جای است ولی زنده نیَم من، زیرا / مایۀ عمر، به جز جان، دگری بود مراهمه کس را خور و خواب و، منِ بیچاره خراب / ای خوشا وقت که خوابی و خوری بود مراهیچکس نبْوَد کاندک غمی او را نبوَد / لیکن از دولتِ تو بیشتری بود مرا.( امیرخسرو دهلوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
سایۀ حق بر سرِ بنده بوَد / عاقبت جوینده یابنده بوَدجمله دانند این اگر تو نگروی / هر چه میکاریش، روزی بدرَویسنگ بر آهن زدی آتش نَجَست / این نباشد، ور بباشد نادر استآنکه روزی نیستش بخت و نجات / ننگرد عقلش مگر در نادراتکآن فلان کس کِشت کرد و بر نداشت / وآن صدف بُرد و صدف گوهر نداشتبس کسا که نان خورَد دلشاد او / مرگِ او گردد، بگیرد در گلوپس تو ای اِدبار، رو هم نان مخور / تا نیفتی همچو او در شور و شرصد هزاران خلق نانها میخورند / زور مییابند و جان میپرورندتو بدان نادر کجا افتادهای / گر نه محرومی و ابلهزادهای؟هین مگو کاینک فلانی کِشت کرد / در فلان سالی ملخ کشتش بخوردپس چرا کارم که اینجا خوف هست / من چرا افشانم این گندم ز دستوآنکه او نگذاشت کشت و کار را / پُر کُند کوریِّ تو انبار را.( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
این بوَد خویِ لئیمانِ دنی / بد کند با تو چو نیکویی کنیبا کریمی گر کنی احسان سزد / مر یکی را او عوض هفصد دهدبا لئیمی چون کنی قهر و جفا / بندهیی گردد تو را بس باوفا.( مثنوی مولوی ).در بیت اول : لئیم و دنی : پست، فرومایه بخوانید, ...ادامه مطلب
غمهای عالم ار همه بر ما شوند جمع / ما را چه غم؟ چو یار بوَد غمگسارِ ما ( غزلیّات سلمان ساوجی ), ...ادامه مطلب
یارب اندر دلِ آن خسروِ شیرین انداز / که به رحمت، گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِه بوَد از طاعتِ صد ساله وُ زهد / قدرِ یک ساعته عمری که در او داد کند ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : معنی بیت : ارزش یک ساعت از عمر شاه که در دادگری و عدل سپری شود، بهتر از صد سال عبادت و پرهیزکاری است ,شاه,بِه,بوَد,طاعتِ,ساله,زهد,قدرِ,ساعته,عمری,داد,کند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب
من و انکارِ شراب، این چه حکایت باشد ؟ / غالباً این قدَرم عقل و کفایت باشد تا به غایت، رهِ میخانه نمیدانستم / ورنه مستوریِ ما تا به چه غایت باشد زاهد و عُجب و نماز و، من و مستیّ و نیاز / تا تو را خود ز میان، با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نبَرد، معذور است / عشق، کاری است که موقوفِ هدایت باشد م, ...ادامه مطلب
بادهنوشی که در او روی و ریایی نبوَد / بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم / و آنچه گویند روا نیست، نگوییم رواست ( غزلیّات حافظ ),باده نوشی که دراو ...ادامه مطلب