برای ماه و هنجارش که تا برنشکند کارش / تو لطفِ آفتابی بین که در شبها نهان باشددلا بگریز از این خانه که دلگیر است و بیگانه / به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشدیکی یاری، نکوکاری، ز هر آفت نگهداری / ظریفی، ماهرخساری، به صد جان رایگان باشدچو چشمِ چپ همی پرّد، نشانِ شادیِ دل دان / چو چشمِ دل همی پرّد، عجب آن چه نشان باشدکسی که خواب میبیند که با ماه است بر گردون / چه غم گر این تنِ خفته میانِ کاهدان باشد.( غزلیّات مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
هرکه را وجدی نباشد کی بغلتاند سماع؟ / آتشی باید که تا دودی به روزن بر شودنور نبوَد هر درونی را که در وی مهر نیست / آتشی چون برفروزی خانه روشنتر شودهمچو صبح ار صادقی خواجو مشو خالی ز مهر / کآنک روزی مهر ورزیدهست نیکاختر شود.( خواجوی کرمانی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم / عزیز از ماندنِ دائم شود خوارچو آب اندر شَمَر بسیار ماند / زُهومت گیرد از آرامِ بسیار ( دقیقی ) در بیت دوم : شمر : آبگیر – زهومت : بوی گندیدگی بخوانید, ...ادامه مطلب
اگر صد سال مانی، ور یکی روز / بباید رفت ازین کاخِ دلافروزپس آن بهتر که خود را شاد داری / در آن شادی خدا را یاد داریبه وقتِ خوشدلی چون شمعِ پُرتاب / دهن پرخنده داری، دیده پرآبچو بیگریه نشاید بود خندا, ...ادامه مطلب
اگر خار و خسک در ره نماند / گل و شمشاد را قیمت که داند؟بباید داغِ دوری روزکی چند / پس از دوری خوش آید مهر و پیوند ( خسرو و شیرین نظامی ), ...ادامه مطلب
هیچ شادی نیست اندر این جهان / برتر از دیدارِ رویِ دوستانهیچ تلخی نیست بر دل تلختر / از فراقِ دوستانِ پرهنر ( رودکی ), ...ادامه مطلب
شاد بر آنم که درین دیر تنگ / شادی و غم هردو ندارد درنگاین همه میری و همه بندگی / هست درین قالبِ گردندگیانجم و افلاک به گشتن درند / راحت و محنت به گذشتن درندشاددلم زآنکه دلِ من غمی است / کآمدن غم سبب خ, ...ادامه مطلب
درست و راست کناد این مَثَل، خدای، ورا / اگر ببست یکی در، هزار در بگشادخدایِ عرش، جهان را چنین نهاد نهاد / که گاه مردم شادان و گه بوَد ناشاد ( رودکی ), ...ادامه مطلب
بسی صورت بگردیدهست عالم / وزین صورت بگردد عاقبت همعمارت با سرای دیگر انداز / که دنیا را اساسی نیست محکممثالِ عمر، سربرکرده شمعیست / که کوته باز میباشد دمادمو یا برفِ گدازان بر سرِ کوه / کزو هر لحظه, ...ادامه مطلب
همیشه صاحبِ این منزلِ مبارک را / تنِ درست و دلِ شاد باد و بختِ جواندو چیز حاصلِ عمر است: نامِ نیک و ثواب / وزین دو درگذری، کلّ من علیها فانپس اعتماد مکن بر دوامِ دولت و عمر / که دولتی دگرت در پی است ج, ...ادامه مطلب
فضلِ خدای را که تواند شمار کرد؟ / یا کیست آن که شُکرِ یکی از هزار کرد؟ترکیبِ آسمان و طلوعِ ستارگان / از بهرِ عبرتِ نظرِ هوشیار کرداجزایِ خاکِ مرده به تأثیرِ آفتاب / بُستانِ میوه و چمن و لالهزار کرداب, ...ادامه مطلب
که تواند که دهد میوۀ الوان از چوب؟ / یا که داند که برآرد گلِ صدبرگ از خار؟آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب / سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنارژاله بر لاله فرود آمده نزدیکِ سحر / راست چون عارضِ گلبوی, ...ادامه مطلب
غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت / ز خیلِ شادی رُومِ رُخت، زداید باز بدآن مَثل که شب آبستن است، روز از تو / ستاره میشمرم، تا که شب چه زاید باز ؟ ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : زنگ : ولایت زنگیان، حبشه و زنگبار که سیاهپوستند و در تداول شاعران مقابل روم که سفیدپوستند، قرار دارد – روم رخ : رخ از جهت سفیدی، به رومیان مانند شده است – خواجه در این بیت غم را که در دل سبب تیرگی میشود، به سپاه زنگیان و شادی را که سبب روشنی دل میگردد، به خیل روم مانند کرده است – خیل : دسته و گروه، سپاه در بیت دوم : ستاره : استعاره از اشک و ستاره شمردن، کنایه از اشک ریختن – از تو : از دست تو، به سبب دوری تو – معنی بیت : بنا بر این مثل که شب آبستن حوادث است، روزها به سبب دوری تو ای یار، اشک میریزم و منتظر میمانم، تا ببینم که شب چه حادثهای برایم پیش میآورد و آیا به وصال تو خواهم رسید ؟ , ...ادامه مطلب
حریفِ عشقِ تو بودم، چو ماهِ نو بودی / کنون که ماهِ تمامی، نظر دریغ مدار جهان و هرچه در او هست، سهل و مختصر است / ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار غبارِ غم برود، حال، خوش شود حافظ / تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : چو : وقتی که در بیت دوم : سهل : بیارزش ,غزلیّات ...ادامه مطلب
مرحوم دکتر معین، این غزل را مرثیهای در مرگ فرزند خواجه میداند ز گریه مردمِ چشمم نشسته در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است دلم بجو که قدت همچو سرو، دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است از آن دَمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم ؟ / به اختیار، که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ / چو مفلسی که طلبکارِ گنج قارون است ( غزلیّات حافظ ),چگونه شاد شود اندرون غمگینم,چگونه شاد شود,چگونه می شود شاد بود ...ادامه مطلب