ORezaO

متن مرتبط با «دنی» در سایت ORezaO نوشته شده است

این بوَد خویِ لئیمانِ دنی - مثنوی مولوی

  • این بوَد خویِ لئیمانِ دنی / بد کند با تو چو نیکویی کنیبا کریمی گر کنی احسان سزد / مر یکی را او عوض هفصد دهدبا لئیمی چون کنی قهر و جفا / بنده‌یی گردد تو را بس باوفا.( مثنوی مولوی ).در بیت اول : لئیم و دنی : پست، فرومایه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نه چشمِ طامع از دنیا شود سیر / نه هرگز چاه پر گردد به شبنم - قصاید سعدی

  • بسی صورت بگردیده‌ست عالم / وزین صورت بگردد عاقبت همعمارت با سرای دیگر انداز / که دنیا را اساسی نیست محکممثالِ عمر، سربرکرده شمعی‌ست / که کوته باز می‌باشد دمادمو یا برفِ گدازان بر سرِ کوه / کزو هر لحظه, ...ادامه مطلب

  • بخور ببخش که دنیا به هیچ کار نیاید / جز آن که پیش فرستند روزِ بازپسین را - قصاید سعدی

  • درِ سخن به دو مصرع چنان لطیف ببندم / که شاید اهلِ معانی که وردِ خود کند این رابخور ببخش که دنیا به هیچ کار نیاید / جز آن که پیش فرستند روزِ بازپسین را ( قصاید سعدی ), ...ادامه مطلب

  • نه علم است آن که دارد میلِ دنیا / که صورت دارد اما نیست معنا - گلشن راز

  • صدف بشکن، برون کن دُرِّ شهوار / بیفکن پوست، مغزِ نغز بردار ...که عالِم در دو عالَم سروری یافت / اگر کهتر بُد از وی مهتری یافت ...نه علم است آن که دارد میلِ دنیا / که صورت دارد اما نیست معنانگردد علم ه, ...ادامه مطلب

  • گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش - غزلیّات حافظ

  • دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَی‌فروش،گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت می‌گیرد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَط‌زنان می‌گفت نوش با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور هم‌چو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مَی دِه، که رندی‌هایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحب‌قرانِ جرم‌بخشِ عیب‌پوش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخن‌دانان و حقیقت‌شناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است در بیت نهم : صاحب‌قران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوش‌اقبال , ...ادامه مطلب

  • چو حافظ در قناعت کوش و، از دنیایِ دون بگذر/که یک جَو منّت دونان، دو صد من زر نمی‌ارزد - غزلیّات حافظ

  • دَمی با غم به سر بردن، جهان یک‌سر نمی‌ارزد / به مَی بفروش دلقِ ما کز این بهتر نمی‌ارزد شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او درج است / کلاهی دلکش است، امّا به ترکِ سر نمی‌ارزد چه آسان می‌نمود اوّل، غمِ دریا به بویِ سود / غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد چو حافظ در قناعت کوش و، از دنیایِ دون بگذر / که یک جَو منّت دونان، دو صد من زر نمی‌ارزد   ( غزلیّات حافظ ) , ...ادامه مطلب

  • سخن گفتی فردوسی از دنیا و زودگذری آن و آز و طمع - شاهنامه فردوسی بزرگ

  • سخن گفتی فردوسی از دنیا و زودگذری آن و آز و طمع   جهان چون به زاری برآید همی / بد و نیک روزی سر آید همی چو بستی کمر بر درِ راهِ آز / شود کارِ گیتیت یکسر دراز به یک روی جُستن بلندی سزاست / اگر در میانِ دمِ اژدهاست و دیگر که گیتی ندارد درنگ / سرایِ سپنجی چه پهن و چه تنگ پرستندۀ آز و جویایِ کین / به گیتی ز کس نشنود آفرین سرِ مایۀ مردِ سنگ و خرد / ز گیتی بی‌آزاری اندرخورد درِ دانش و آنگهی راستی / گر این دو نیابی روان کاستی چو دانی که بر تو نماند جهان / چه پیچی تو زآن جایِ نوشین روان بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهی همی آبروی   ( شاهنامه فردوسی بزرگ )   در بیت او, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها