ORezaO

متن مرتبط با «همه» در سایت ORezaO نوشته شده است

ملّت عشق از همه دین‌ها جداست - مثنوی مولوی

  • عتاب کردن حق تعالی موسی را از بهر آن شُبان وحی آمد سویِ موسی از خدا / بندۀ ما را ز ما کردی جداتو برای وصل کردن آمدی / یا برای فصل کردن آمدی؟ما زبان را ننگریم و قال را / ما روان را بنگریم و حال راناظرِ قلبیم اگر خاشع بوَد / گرچه گفتِ لفظ ناخاضع رودزآنکه دل جوهر بوَد، گفتن عَرَض / پس طُفیل آمد عرض، جوهر غرضملّت عشق از همه دین‌ها جداست / عاشقان را ملّت و مذهب خداست ( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غم‌های عالم ار همه بر ما شوند جمع / ما را چه غم؟ چو یار بوَد غمگسارِ ما - غزلیّات سلمان ساوجی

  • غم‌های عالم ار همه بر ما شوند جمع / ما را چه غم؟ چو یار بوَد غمگسارِ ما ( غزلیّات سلمان ساوجی ), ...ادامه مطلب

  • در همه چیزی هنر و عیب هست / عیب مبین تا هنر آری به دست - مخزن‌الاسرار نظامی

  • خانۀ پرعیب شد این کارگاه / خود نکنی هیچ به عیبش نگاهچشم فروبسته‌ای از عیبِ خویش / عیبِ کسان را شده آیینه پیشدیده ز عیبِ دگران کن فراز / صورتِ خود بین و در او عیب سازدر همه چیزی هنر و عیب هست / عیب مبی, ...ادامه مطلب

  • زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است - رودکی

  • زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند استبه روزِ نیکِ کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روزِ تو آرزومند استزمانه گفت مرا: خشمِ خویش دار نگاه / کرا زبان نه به بند است پای در , ...ادامه مطلب

  • ندانم کز چه خیزد این همه اشک / که چندین آب در دریا نگنجد - غزلیّات نظامی

  • غمت جز بر دلِ یکتا نگنجد, / که رَختِ عشق در هر جا نگنجد,ندانم, کز چه خیزد این همه اشک / که چندین, آب در دریا نگنجد,بر آن کوچک دهانت در گمانم / که در وی بوسه گنجد یا نگنجد,؟ز من جان خواستی، بستان هم امروز / , ...ادامه مطلب

  • همه عالَم به نورِ اوست پیدا / کجا او گردد از عالَم هویدا؟ - گلشن راز

  • 1 کدامین فکر، ما را شرطِ راه است؟ / چرا گه طاعت و، گاهی گناه است؟ 2 در آلا فکر کردن شرطِ راه است / ولی در ذاتِ حق محضِ گناه است 3 بُوَد در ذاتِ حق اندیشه باطل / محالِ محض دان تحصیلِ حاصل 4 چو آیات است, ...ادامه مطلب

  • شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش - غزلیّات حافظ

  • یارب این نوگلِ خندان که سپردی به منَش / می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنشگرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دُور باد آفتِ دَورِ فلک از جان و تنش گر به سرمنزلِ سَلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز منَش، به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جایِ دل‌های عزیز است، به هم برمزنش، گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّۀ عنبرشکنش در مقامی که به یادِ لبِ او مَی نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال، اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما وُ قدمش، یا لبِ ما وُ دهنش شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : سلمی : نام معشوقه‌ای است در عرب و از عرایس شعری است که مجازاً بر هر معشوقی اطلاق می‌شود در بیت چهارم : معنی بیت : با ادب و احترام نافۀ گیسوی تابدار و سیاه معشوق را باز کن، ولی آن را پریشان و آشفته مساز که جای دل‌های عاشقان عزیز بسیاری است، در بیت پنجم : طرۀ عنبرشکن : زلفی که در خوش‌بویی بازار عنبر را می‌شکند در بیت هشتم : معنی مصراع دوم : در این راه یا در راه معشوق جان می‌دهیم یا به وصال او می‌رسیم و کامیاب می‌شویم , ...ادامه مطلب

  • از صبا پرس، که ما را همه شب تا دَمِ صبح / بویِ زلفِ تو همان مونسِ جان است که بود - غزلیّات حافظ

  • از صبا پرس، که ما را همه شب تا دَمِ صبح / بویِ زلفِ تو همان مونسِ جان است که بودکُشتۀ غمزۀ خود را به زیارت دریاب / زآنکه بیچاره، همان دل‌نگران است که بود   ( غزلیّات حافظ ) ,مونسِ,غزلیّات ...ادامه مطلب

  • در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلّی دَم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالَم زد - غزلیّات حافظ

  • در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلّی دَم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالَم زد جلوه‌ای کرد رُخت، دید مَلَک عشق نداشت / عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز این شعله چراغ افروزد / برقِ غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد   ( غزلیّات حافظ )   این غزل از شاهکارهای حافظ و غزل عارفانۀ فارسی است. خواجه هما, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها