زهی عشق، زهی عشق که ما راست خدایا / چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایازهی ماه، زهی ماه، زهی بادۀ همراه / که جان را و جهان را بیاراست خدایافتادیم، فتادیم بدانسان که نخیزیم / ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایانه دامیست، نه زنجیر، همه بسته چراییم؟ / چه بند است؟ چه زنجیر؟ که برپاست خدایاز عکسِ رخِ آن یار در این گلشن و گلزار / به هر سو مَه و خورشید و ثریّاست خدایا.( غزلیّات مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
با که گویم؟ در همه دِه زنده کو؟ / سویِ آبِ زندگی پوینده کو؟تو به یک خواری گریزانی ز عشق / تو به جز نامی چه میدانی ز عشق؟عشق را صد ناز و استکبار هست / عشق با صد ناز میآید به دستعشق چون وافیست، وافی میخرد / در حریفِ بیوفا میننگرد.( مثنوی مولوی ).در بیت سوم : استکبار : خود را بزرگ دیدن، تکبر کردندر بیت چهارم : وافی : وفا کننده به عهد بخوانید, ...ادامه مطلب
عتاب کردن حق تعالی موسی را از بهر آن شُبان وحی آمد سویِ موسی از خدا / بندۀ ما را ز ما کردی جداتو برای وصل کردن آمدی / یا برای فصل کردن آمدی؟ما زبان را ننگریم و قال را / ما روان را بنگریم و حال راناظرِ قلبیم اگر خاشع بوَد / گرچه گفتِ لفظ ناخاضع رودزآنکه دل جوهر بوَد، گفتن عَرَض / پس طُفیل آمد عرض، جوهر غرضملّت عشق از همه دینها جداست / عاشقان را ملّت و مذهب خداست ( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
باز بنایِ, توبه را عشق خراب میکند / روزهگشایِ عاشقان, از میِ ناب میکندنرگسِ تو به غمزه گفت: کانِ توام، تو صبر کن / من، به خدا، که صابرم، عشق شتاب میکند ( غزلیّات, نظامی, ), ...ادامه مطلب
روز و شب خوابم نمیآید به چشمِ غمپرست / بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمعرشتۀ صبرم به مقراضِ غمت بُبریده شد / همچنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمعدر شبِ هجران مرا پروانۀ وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمعکوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت / تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع ( غزلیّات حافظ ) توضیحات کامل این غزل، که قدرت بیان حافظ را نشان می دهد، در کتاب "شاخ نبات حافظ" نوشته دکتر برزگر خالقیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز ؟! / چه شُکر گویمت ای کارسازِ بندهنواز ؟! ز مشکلاتِ طریقت، عنان متاب ای دل / که مردِ راه نیندیشد از نشیب و فراز طهارت ار نه به خونِ جگر کند عاشق / به قولِ مُفتیِ عشقش درست نیست نماز فکند زمزمۀ عشق در حجاز و عراق / نوایِ بانگِ غزلهایِ حافظ از شیراز ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : کارسازِ بندهنواز : کنایه از خداوند در بیت دوم : عنان تابیدن : کنایه از روی گردانیدن و برگشتن – اندیشیدن : ترسیدن در بیت سوم : مفتی : فتوادهنده، فقیهی که در امور شرع فتوا میدهد – مفتی عشق : عشق به فتوادهنده تشبیه شده است در بیت چهارم : حجاز و عراق : ایهام دارد 1) سرزمین حجاز و عراق 2) از اصطلاحات موسیقی , ...ادامه مطلب
روی بنما وُ مرا گو که ز جان، دل برگیر / پیشِ شمع، آتشِ پروانه به جان، گو درگیر در لبِ تشنۀ ما بین و مدار آب، دریغ / بر سرِ کُشتۀ خویش آی و ز خاکش برگیر ترکِ درویش مگیر، ار نبُوَد سیم و زرش / در غمت سیم شمار اشک و، رُخش را زر گیر چنگ بنواز و بساز، ار نبُوَد عود، چه باک / آتشم عشق و، دلم عود و، تنم مِجمر گیر در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص / ورنه با گوشه رَو وُ خرقۀ ما در سر گیر صوف برکَش ز سر و بادۀ صافی درکَش / سیم درباز و به زر، سیمبری در بر گیر دوست گو یار شود، هر دو جهان دشمن باش / بخت گو پشت مکن، رویِ زمین لشکر گیر مَیلِ رفتن مکن ای دوست، دَمی با ما باش / بر لبِ جوی، طَرَب جوی و، به کف ساغر گیر رفته گیر از برم و، زآتش و آبِ دل و چشم / گونهام زرد و، لبم خشک و، کنارم تر گیر حافظ، آ,غزلیّات ...ادامه مطلب
مسلمانان مرا وقتی دلی بود / که با وی گفتمی گر مشکلی بودبه گردابی چو میافتادم از غم / به تدبیرش امیدِ ساحلی بود ز من ضایع شد اندر کویِ جانان / چه دامنگیر، یارب، منزلی بود هنر بیعیبِ حِرمان نیست، لیکن / ز من محرومتر، کی سایلی بود ؟ مرا تا عشق، تعلیم سخن کرد / حدیثم نکتۀ هر محفلی بود ( غزلیّات حافظ ) در بیت سوم : دامنگیر : کنایه از گرفتار کننده، صفت است برای منزل – معنی بیت : دلم در کوی معشو,تعلیم,حدیثم,محفلی,غزلیّات ...ادامه مطلب
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلّی دَم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالَم زد جلوهای کرد رُخت، دید مَلَک عشق نداشت / عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل میخواست کز این شعله چراغ افروزد / برقِ غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد ( غزلیّات حافظ ) این غزل از شاهکارهای حافظ و غزل عارفانۀ فارسی است. خواجه هما, ...ادامه مطلب
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد / شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد عشق و شَباب و رندی مجموعۀ مراد است / چون جمع شد معانی، گویِ بیان توان زد حافظ، به حقِّ قرآن کز شَید و زَرق بازآی / باشد که گویِ عیشی در این جهان توان زد ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : راه : از اصطلاحات موسیقی، نغمه و آهنگ, ...ادامه مطلب
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریدۀ عالَم دوامِ ما ای باد اگر به گلشنِ احباب بگذری / زنهار، عرضه دِه برِ جانان پیامِ ما، گو نامِ ما ز یاد بهعمدا چه میبَری ؟ / خود آید آنکه یاد نیاری ز نامِ ما ( غزلیّات حافظ ),هرگز نمیرد آنکه دلش,هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به,هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد ...ادامه مطلب