بخشی از قصیده بهار در سال 1296 در رابطه با حریقی که شبانه در آمل افتاد و نیمی از شهر بسوخت.خاکِ آمل شده در زیرِ پیِ آتش، طی / ای مسلمانان، آبی بفشانید به ویاین همان خطّۀ نامیست که از عهدِ قدیم / دورها کرده به امنیت و آسایش طییادگاری ز بهشت است به آب و به هوا / پر گل و سبزه بهاری است به تمّوز و به دیآتشی جَست و از آن شهر یکی نیمه بسوخت / همچو برقی که درافتد به یکی تودۀ نینیمشب، آتشِ کین، عیش و تنآسانیِ شهر / خورد و، کرد از پسِ آن، فقر و پریشانی قی.( ملکالشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب
یارب این شمعِ دلافروز ز کاشانۀ کیست ؟ / جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانۀ کیست ؟ دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادتپرتو / بازپرسید خدا را که به پروانۀ کیست ؟ یارب آن شاهوشِ ماهرخِ زُهرهجَبین / دُرِّ یکتایِ که وُ گوهرِ یک دانۀ کیست ؟ گفتم آه از دلِ دیوانۀ حافظ بیتو / زیرِ لب، خندهزنان گفت که دیوانۀ کیست ؟ ( غزلیّات حافظ ),گفتم آهی کنم از دست غمت ...ادامه مطلب
آنکه ناوک بر دلِ من زیرچشمی میزند / قوتِ جانِ حافظش در خندۀ زیرِ لب است ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب