ORezaO

متن مرتبط با «این» در سایت ORezaO نوشته شده است

گر بس بوَد این فخر به ما، وای به ایران - ملک‌الشعرا بهار

  • کوتاه شده از مسمّط مستزاد ملک‌الشعرا بهار در زمان جنگ جهانی اول به سال 1294.گوییم که کیخسرو ما تاخت به کلدانگوییم که اِگْزِرسِسِ ما رفت به یونانگوییم که بهرام درآویخت به خاقانگر بس بوَد این فخر به ما، وای به ایران.گر کوروشِ ما شاهِ جهان بود به من چه؟گشتاسب سرِ پادشهان بود به من چه؟ور توسنِ شاپور جَهان بود به من چه؟جانا تو چه هستی؟ اگر آن بود به من چه؟.ای وای دریغا که وطن مرد نداردروئین‌تنی اندرخورِ ناورد ندارددر خاکِ وطن، خصم، هماورد نداردجز دیدۀ گریان و رخِ زرد ندارد.امّید که جنبش کند این خونِ کیانیگیرند ز سر، مردصفت، تازه‌جوانیدر مُلک‌نگه‌داری و در مُلک‌ستانیدارند بسی بر ورقِ دهر نشانی.( ملک‌الشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ور ندانی، چون بدانی کاین بد است؟ - مثنوی مولوی

  • تو به جِد کاری که بگرفتی به دست / عیبش این دَم بر تو پوشیده شده‌ستزآن همی تانی بدادن تن به کار / که بپوشید از تو عیبش کردگارهمچنین هر فکر که گرمی در آن / عیبِ آن فکرت شده‌ست از تو نهانحال کآخر زو پشیمان می‌شوی / گر بوَد این حالت اوّل کی دَوی؟پس بپوشید اوّل آن بر جانِ ما / تا کنیم آن کار بر وفقِ قضاچون قضا آورد حکمِ خود پدید / چشم وا شد تا پشیمانی رسیدنیمِ عمرت در پریشانی رود / نیمِ دیگر در پشیمانی رودترکِ این فکر و پریشانی بگو / حال و یار و کارِ نیکوتر بجوور نداری کارِ نیکوتر به دست / پس پشیمانیت بر فوتِ چه است؟گر همی دانی، رهِ نیکو پرست / ور ندانی، چون بدانی کاین بد است؟بد ندانی تا ندانی نیک را / ضد را از ضد توان دید ای فتیهمچنین هر آرزو که می‌بَری / تو ز عیبِ آن حجابی اندریور نمودی علّتِ آن آرزو / خود رمیدی جانِ تو زآن جستجووآن دگر کاری کز آن هستی نَفور / زآن بوَد که عیبش آمد در ظهورای خدای رازدانِ خوش‌سخن / عیبِ کارِ بد ز ما پنهان مکن.( مثنوی مولوی ).در بیت سیزدهم : علت : عیبدر بیت چهاردهم : نفور : متنفر، گریزان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این بوَد خویِ لئیمانِ دنی - مثنوی مولوی

  • این بوَد خویِ لئیمانِ دنی / بد کند با تو چو نیکویی کنیبا کریمی گر کنی احسان سزد / مر یکی را او عوض هفصد دهدبا لئیمی چون کنی قهر و جفا / بنده‌یی گردد تو را بس باوفا.( مثنوی مولوی ).در بیت اول : لئیم و دنی : پست، فرومایه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این یقین دان کز خلافِ عادت است - مثنوی مولوی

  • یک جفا از خویش و از یار و تبار / در گرانی هست چون سیصدهزارزآنکه دل ننهاد بر جور و جفاش / جانْش خوگر بود با لطف و وفاشهرچه بر مردم بلا و شدت است / این یقین دان کز خلافِ عادت است ( مثنوی مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هیچ شادی نیست اندر این جهان / برتر از دیدارِ رویِ دوستان - رودکی

  • هیچ شادی نیست اندر این جهان / برتر از دیدارِ رویِ دوستانهیچ تلخی نیست بر دل تلخ‌تر / از فراقِ دوستانِ پرهنر ( رودکی ), ...ادامه مطلب

  • درست و راست کناد این مَثَل، خدای، ورا / اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد - رودکی

  • درست و راست کناد این مَثَل، خدای، ورا / اگر ببست یکی در، هزار در بگشادخدایِ عرش، جهان را چنین نهاد نهاد / که گاه مردم شادان و گه بوَد ناشاد ( رودکی ), ...ادامه مطلب

  • تو هم از من به یاد دار این پند - قطعات سعدی

  • یاد دارم ز پیرِ دانشمند / تو هم از من به یاد دار این پندهرچه بر نفسِ خویش نپسندی / نیز بر نفسِ دیگری مپسند  ( قطعات سعدی ), ...ادامه مطلب

  • ندانم کز چه خیزد این همه اشک / که چندین آب در دریا نگنجد - غزلیّات نظامی

  • غمت جز بر دلِ یکتا نگنجد, / که رَختِ عشق در هر جا نگنجد,ندانم, کز چه خیزد این همه اشک / که چندین, آب در دریا نگنجد,بر آن کوچک دهانت در گمانم / که در وی بوسه گنجد یا نگنجد,؟ز من جان خواستی، بستان هم امروز / , ...ادامه مطلب

  • همیشه صاحبِ این منزلِ مبارک را / تنِ درست و دلِ شاد باد و بختِ جوان - قصاید سعدی

  • همیشه صاحبِ این منزلِ مبارک را / تنِ درست و دلِ شاد باد و بختِ جواندو چیز حاصلِ عمر است: نامِ نیک و ثواب / وزین دو درگذری، کلّ من علیها فانپس اعتماد مکن بر دوامِ دولت و عمر / که دولتی دگرت در پی است ج, ...ادامه مطلب

  • تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک / به یاد دار که این پندم از پدر یاد است - قصاید سعدی

  • چو نیک درنگری آن‌که می‌کند فریاد / ز دستِ خویِ بدِ خویشتن به فریاد استتو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک / به یاد دار که این پندم از پدر یاد استاگر به پای بپویی وگر به سر بروی / مقسّمت ندهد روزیی که, ...ادامه مطلب

  • باغبانا خار در راهِ تماشاچی منه / دایم این گل‌ها مگر بر بار خواهی داشتن؟! - غزلیّات وحشی

  • نهانی چند حرفی با تو از احوالِ خود دارم / در این اندیشه‌ام کز غیر می‌ماند نهان یا نه؟ - غزلیّات وحشی

  • در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟ / به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه؟گمان دارند خلقی کز تو خواری‌ها کشم آخر / عزیزِ من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه؟, ...ادامه مطلب

  • کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار / که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش -غزلیّات حافظ

  • شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بوَد زورش / که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورَش سِماطِ دهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش / مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشُو از تلخ و از شورش بیاور می، که نتوان شد ز مکرِ آسمان ایمن / به لعبِ زُهرۀ چنگیّ و مرّیخِ سلح‌شورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار / که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در میِ صافیت رازِ دهر بنمایم / به شرطِ آنکه ننمایی به کج‌طبعانِ دل‌کورش نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست / سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از حافظ / ولیکن خنده می‌آید بدین بازویِ بی‌زورش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : سماط : سفره در بیت سوم : لعب : بازی – زهره : ناهید، از سیّاره‌های منظومه شمسی که در شعر فارسی، نوازنده و خنیاگر فلک است – چنگی : چنگ‌نواز – مرّیخ : بهرام، پنجمین ستاره از افلاک سبعه که در تصوّرات ایرانی و یونان و روم، ایزد جنگ بوده است و منجّمان احکامی آن را کوکب لشکریان می‌دانند و بر مبنای همین باورهای احکامی و اسطوره‌های کهن است که شاعران فارسی، از مرّیخ با عنوان‌های مرّیخ سلحشور، مرّیخ خون‌آلود، ترک خنجرکش و امیر خطّۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری آن سخن گفته‌اند در بیت چهارم : بهرام : پانزدهمین پادشاه ساسانی و پسر و جانشین یزدگرد اوّل. بر طبق روایات تاریخی عاشق شکار گورخر بوده و , ...ادامه مطلب

  • من که قولِ ناصحان را خواندمی قولِ رَباب / گوش‌مالی دیدم از هجران، که اینم پند، بس - غزلیّات حافظ

  • من که قولِ ناصحان را خواندمی قولِ رَباب / گوش‌مالی دیدم از هجران، که اینم پند، بس عشق‌بازی کارِ بازی نیست ای دل، سر بباز / زآنکه گویِ عشق نتوان زد به چوگانِ هوس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : قول (اوّل) : سخن و گفتار – قول (دوم) : ترانه و تصنیف و آواز – رباب : تنبور، از سازهای زهی شبیه تار – گوش‌مال : کوک نمودن آلات زهی موسیقی به طریق مرسوم؛ یعنی پیچاندن گوشی‌های ساز که آن عمل را به کنایت، گوش‌مال یا گوش‌مالی گفته‌اند و گاهی از آن ایهامی منظور نموده‌اند برای تأدیب ساز از راه گوش‌مالی – گوش‌مالی : تنبیه و مجازات و در اصطلاح موسیقی که در اینجا مراد نیست، با رباب و قول ایهام تناسب است در بیت دوم : گوی : توپ و گلوله‌ای چوبی که در بازی چوگان از آن استفاده می‌شود – چوگان : چوبی با دستۀ راست و باریک و سر کج که با آن در چوگان‌بازی، گوی را می‌زنند – عشق به گوی و هوس به چوگان مانند شده است , ...ادامه مطلب

  • بنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس - غزلیّات حافظ

  • گُل‌عِذاری ز گلستانِ جهان، ما را بس / زاین چمن، سایۀ آن سروِ روان، ما را بس من و هم‌صحبتیِ اهلِ ریا ؟ دورم باد / از گرانانِ جهان، رطلِ گران، ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند / ما که رندیم و گدا، دَیرِ مُغان، ما را بس بنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم / دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان، ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مفِرست / که سرِ کویِ تو از کَون و مکان، ما را بس حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است / طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان، ما را بس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : گرانان : کنایه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها برای دیگران ملال‌آور و نامطبوع است – رطل گران : پیالۀ بزرگ شراب در بیت ششم : دولت : سعادت و اقبال – دولت صحبت : مصاحبت و هم‌نشینی با یار، به اقبال و سعادت مانند شده است در بیت هفتم : خدا را : به خاطر و برای خدا – کَون و مکان : جهان و همۀ موجوداتی که در اوست، تمام عالم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها