بیا، درساز با ما، پیشتر زآنک / ز تو خوبی شود، وز من جوانیز تو صد رنجِ دل دارم ولیکن / نگویم قصّه، میدانم که دانیقضایِ چرخم افکنده بدین روز / که کوشد با قضایِ آسمانی؟نظامی بر تو ختمِ عاشقی کرد / که هس, ...ادامه مطلب
باز بنایِ, توبه را عشق خراب میکند / روزهگشایِ عاشقان, از میِ ناب میکندنرگسِ تو به غمزه گفت: کانِ توام، تو صبر کن / من، به خدا، که صابرم، عشق شتاب میکند ( غزلیّات, نظامی, ), ...ادامه مطلب
باز به چشمِ آهوان شیر شکار میکند / شیردلانِ عشق را با غم یار میکندتیرِ مژه همی کشد، میکشد و نمیزند / طرفهتر آنکه بر دلم نازده, کار میکندچون که وفا طلب کنم از دلِ آهنینِ او / بر منِ آبگینهدل، سنگ, ...ادامه مطلب
پس از حمله اسکندر، دارا سه مرحله با اسکندر میجنگه که هر سه مرحله شکست میخوره و عقبنشینی میکنه. آخرین بار بعد از عقبنشینی و فرار، دوتا وزیر دارا به نامهای جانوشیار و ماهیار تصمیم میگیرن دارا رو بکشن، با این باور که با این کار اسکندر بهشون قدرت بده. یک شب خنجری به پهلوی دارا میزنن و پیش اسکندر میرن و بهش میگن. اسکندر میگه فوراً منو پیش دارا ببرین. وقتی میرسه بالای سر دارا، دستور میده اجازه ورود به کسی رو ندن و جانوشیار و ماهیار رو ببندن 1 چو نزدیک شد رویِ دارا بدید / پر از خون بر و روی چون شنبلید 2 بفرمود تا راه نگذاشتند / دو دستورِ او را نگه داشتند 3 سکندر ز باره درآمد چو باد / سرِ مردِ خسته به ران برنهاد 4 نگه کرد تا خسته گوینده هست ؟ / بمالید بر چهرِ او هر دو دست 5 ز سر برگرفت افسرِ خسرویش / گشاد آن بر و جوشنِ پَهلَویش 6 ز دیده ببارید چندی سرشک / تنِ خسته را دور دید از پزشک 7 بدو گفت کاین بر تو آسان شود / دلِ بدسگالت هراسان شود 8 تو برخیز و بر مهدِ زرّین نشین / وگر هست نیروت بر زین نشین 9 ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز دردِ تو خونین سرشک آورم 10 سپارم ترا پادشاهی و تخت / چو بهتر شوی، ما ببندیم رخت 11 جفاپیشگانِ ترا هم کنون / بیاویزم از دارشان سرنگون ... 12 چو بشنید دارا به آواز گفت / که همواره با تو خرد باد جفت 13 برآنم که از پاک دادارِ خویش / بیابی تو پاداشِ گفتارِ خویش 14 یک, ...ادامه مطلب
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز ؟! / چه شُکر گویمت ای کارسازِ بندهنواز ؟! ز مشکلاتِ طریقت، عنان متاب ای دل / که مردِ راه نیندیشد از نشیب و فراز طهارت ار نه به خونِ جگر کند عاشق / به قولِ مُفتیِ عشقش درست نیست نماز فکند زمزمۀ عشق در حجاز و عراق / نوایِ بانگِ غزلهایِ حافظ از شیراز ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : کارسازِ بندهنواز : کنایه از خداوند در بیت دوم : عنان تابیدن : کنایه از روی گردانیدن و برگشتن – اندیشیدن : ترسیدن در بیت سوم : مفتی : فتوادهنده، فقیهی که در امور شرع فتوا میدهد – مفتی عشق : عشق به فتوادهنده تشبیه شده است در بیت چهارم : حجاز و عراق : ایهام دارد 1) سرزمین حجاز و عراق 2) از اصطلاحات موسیقی , ...ادامه مطلب
یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد، چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست، من کیستم ؟ / گر او هست، حقّا که من نیستم چو خود را به چشم حقارت بدید / صدف در کنارش به جان پرورید سپهرش به جایی رسانید کار / که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندی از آن یافت، کو پست شد / درِ نیستی کوفت، تا هست شد تواضع کند هوشمند گُزین / نهد شاخ پر میوه سر بر زمین ( بوستان سعدی ) ,تواضع,هوشمند,گُزین,میوه,زمین,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب
یارب اندر دلِ آن خسروِ شیرین انداز / که به رحمت، گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِه بوَد از طاعتِ صد ساله وُ زهد / قدرِ یک ساعته عمری که در او داد کند ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : معنی بیت : ارزش یک ساعت از عمر شاه که در دادگری و عدل سپری شود، بهتر از صد سال عبادت و پرهیزکاری است ,شاه,بِه,بوَد,طاعتِ,ساله,زهد,قدرِ,ساعته,عمری,داد,کند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانند / من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند عاقلان نقطۀ پرگارِ وجودند، ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوهگاهِ رخِ او دیدۀ من تنها نیست / ماه و خورشید، همین آینه میگردانند مفلسانیم و هوایِ می و مطرب داریم / آه اگر خرقۀ پشمین به گرو نستانند لافِ عشق و گِله از یار؟ زهی لافِ دروغ ! / عشقبازانِ چنین، مستحقِ هجرانند مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار / ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم، چه شد / دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند ( غزلیّات حافظ ) غزل کامل و توضیحات آن در کتاب "شاخ نبات حافظ" نوشته دکتر برزگر خالقی ,زاهد,رندیِ,حافظ,نکند,فهم،,دیو,بگریزد,قوم,قرآن,خوانند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب
ای فروغِ ماهِ حُسن از رویِ رخشانِ شما / آبرویِ خوبی از چاهِ زنخدانِ شما، عزمِ دیدارِ تو دارد جانِ بر لب آمده / بازگردد یا برآید، چیست فرمانِ شما ؟ بخت خوابآلودِ ما بیدار خواهد شد مگر / زآنکه زد بر دیده آبی رویِ رخشانِ شما با صبا همراه بفرست از رُخت گلدستهای / بو که بویی بشنویم از خاکِ بُستانِ شما دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید / زینهار، ای دوستان جانِ من و جانِ شما ( غزلیّات حافظ ),دل خرابی می کند، دلدار را آگه کنید,دل خرابی می کند,دل خرابي مي کند دلدار را آگه كنيد ...ادامه مطلب