ORezaO

متن مرتبط با «پیوند عمر بسته» در سایت ORezaO نوشته شده است

عمرِ دگر بباید تا صبر بر دهد - دقیقی

  • گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد / آری دهد ولیک به عمرِ دگر دهد من عمرِ خویشتن به صبوری گذاشتم / عمرِ دگر بباید تا صبر بر دهد ( دقیقی ), ...ادامه مطلب

  • مبادا هیچ کس را چشم بر راه / کز او رخ زرد گردد، عمر کوتاه - خسرو و شیرین نظامی

  • همیشه چشم بر ره، دل دو نیم است / بلایِ چشم بر راهی، عظیم استاگرچه هیچ غم بی‌دردسر نیست / غمی از چشم بر راهی، بتر نیستمبادا هیچ کس را چشم بر راه / کز او رخ زرد گردد، عمر کوتاه ( خسرو و شیرین نظامی ) در, ...ادامه مطلب

  • منتظرِ راحت نتوان نشست / کآن به چنین عمر نیاید به دست - مخزن‌الاسرار نظامی

  • منتظرِ راحت نتوان نشست / کآن به چنین عمر نیاید به دستآن که بدو گفت فلک شاد باش / آن نه منم و آن نه تو، آزاد باشای که از امروز نه‌ای شرمسار / آخر از آن روز یکی شرم دار ( مخزن‌الاسرار نظامی ), ...ادامه مطلب

  • چونکه نه‌ای ضامنِ یک‌روزه عمر / وعده چرا سالِ دگر می‌دهی - غزلیّات نظامی

  • نغزدرختی و بهارت خوش‌ست / ای خُنُک آن را که تو بر می‌دهیچونکه نه‌ای ضامنِ یک‌روزه عمر / وعده چرا سالِ دگر می‌دهی ( غزلیّات نظامی ), ...ادامه مطلب

  • خرمنِ عمرم چو شمع از یک نگاهِ گرم سوخت / دیرصلحی، زودخشمی، ظالمی، خونخواره‌ای - غزلیّات نظامی

  • خرمنِ عمرم چو شمع از یک نگاهِ گرم سوخت / دیرصلحی، زودخشمی، ظالمی، خونخواره‌ایگل‌رخی، شکّرلبی، سنگین‌دلی، سیمین‌بری / دلگشایی، لاله‌خدّی، مشتری‌رخساره‌ایشِکوه‌ها دارد نظامی زان بتِ گل‌پیرهن / چون ندارد, ...ادامه مطلب

  • لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش - غزلیّات حافظ

  • هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، مَی بنوش لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدۀ رحمت برساند سروش این خردِ خام به میخانه بر / تا میِ لعل آوردش خون به جوش گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدَر ای دل که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : هاتف : فرشته‌ای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود , ...ادامه مطلب

  • بنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس - غزلیّات حافظ

  • گُل‌عِذاری ز گلستانِ جهان، ما را بس / زاین چمن، سایۀ آن سروِ روان، ما را بس من و هم‌صحبتیِ اهلِ ریا ؟ دورم باد / از گرانانِ جهان، رطلِ گران، ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند / ما که رندیم و گدا، دَیرِ مُغان، ما را بس بنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم / دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان، ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مفِرست / که سرِ کویِ تو از کَون و مکان، ما را بس حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است / طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان، ما را بس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : گرانان : کنایه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها برای دیگران ملال‌آور و نامطبوع است – رطل گران : پیالۀ بزرگ شراب در بیت ششم : دولت : سعادت و اقبال – دولت صحبت : مصاحبت و هم‌نشینی با یار، به اقبال و سعادت مانند شده است در بیت هفتم : خدا را : به خاطر و برای خدا – کَون و مکان : جهان و همۀ موجوداتی که در اوست، تمام عالم , ...ادامه مطلب

  • حافظ، سخن بگوی، که بر صفحۀ جهان / این نقش مانَد از قلمت یادگارِ عمر - غزلیّات حافظ

  • این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است / دریاب کارِ ما که نه پیداست کارِ عمر دی در گذار بود و نظر سویِ ما نکرد / بیچاره دل که هیچ ندید از گذارِ عمر در هر طرف ز خیلِ حوادث کمین‌گهی است / زآن رو عنان‌گسسته دوانَد سوارِ عمر بی‌عمر زنده‌ام من و، این بس عجب مدار / روزِ فراق را که نهد در شمارِ عمر ؟ حافظ، سخن بگوی، که بر صفحۀ جهان / این نقش مانَد از قلمت یادگارِ عمر   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : عمر : ایهام دارد 1) زندگی 2) با توجه به مصراع اوّل استعاره از معشوق در بیت سوم : خیل : گروه سواران، لشکر – عنان‌گسسته : کنایه از به سرعت و شتابان – سوار عمر : عمر از جهت زود گذشتن به سوار عنان‌گسسته و شتابان مانند شده است ,یادگارِ,غزلیّات ...ادامه مطلب

  • شاه را بِه بوَد از طاعتِ صد ساله وُ زهد / قدرِ یک ساعته عمری که در او داد کند - غزلیّات حافظ

  • یارب اندر دلِ آن خسروِ شیرین انداز / که به رحمت، گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِه بوَد از طاعتِ صد ساله وُ زهد / قدرِ یک ساعته عمری که در او داد کند   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : معنی بیت : ارزش یک ساعت از عمر شاه که در دادگری و عدل سپری شود، بهتر از صد سال عبادت و پرهیزکاری است ,شاه,بِه,بوَد,طاعتِ,ساله,زهد,قدرِ,ساعته,عمری,داد,کند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب

  • به عمری یک نفَس با ما چون بنشینند برخیزند / نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند - غزلیّات حافظ

  • سمن‌بویان غبارِ غم، چو بنشینند بنشانند / پری‌رویان قرار از دل، چو بستیزند بستانند به فتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند بربندند / ز زلفِ عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفَس با ما چون بنشینند برخیزند / نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشکِ گوشه‌گیران را چو دَریابند دُر یابند / رخِ مِهر از سَحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعلِ رُمّانی چو می‌خندند می‌بارند / ز رُویم رازِ پنهانی چو می‎بینند می‌خوانند دوایِ دردِ عاشق را کسی کاو سهل پندارد / ز فکر، آنان که که در تدبیرِ درمانند درمانند چو منصور از مراد، آنان که بر، دارند بردارند / بدین درگاه، حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند در این حضرت، چ,عمری,نفَس,چون,بنشینند,برخیزند,نهالِ,شوق,خاطر,برخیزند,بنشانند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب

  • پیوندِ عمر، بسته به مویی است، هوش‌دار / غم‌خوارِ خویش باش، غمِ روزگار چیست ؟ - غزلیّات حافظ

  • هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار / کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست پیوندِ عمر، بسته به مویی است، هوش‌دار / غم‌خوارِ خویش باش، غمِ روزگار چیست ؟ رازِ درونِ پرده چه داند فلک ؟ خموش / ای مدّعی، نزاعِ تو با پرده‌دار چیست ؟ سهو و خطایِ بنده گرش اعتبار نیست / معنیِّ عفو و رحمتِ آمرزگار چیست ؟   ( غزلیّات حافظ ),پیوند عمر بسته به موییست هوش دار,پیوند عمر بسته به مویی,پیوند عمر بسته به مویی است,پیوند عمر بسته,پیوند عمر بسته به ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها