عاشق و مستم و رسواییِ خویشم هوس است / هرچه خواهم که کنم، هیچ مگویید مراخسروم من، گُلی از خونِ دلِ خود رُسته / بویِ من هست جگرسوز، مبویید مرا( امیرخسرو دهلوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
خداوندا درِ توفیق بگشای / نظامی را رهِ تحقیق بنمایدلی ده کو یقینت را بشاید / زبانی کآفرینت را سُرایدمده ناخوب را بر خاطرم راه / بدار از ناپسندم دست کوتاهعروسی را که پروردم به جانش / مبارکروی گردان در, ...ادامه مطلب
خانۀ پرعیب شد این کارگاه / خود نکنی هیچ به عیبش نگاهچشم فروبستهای از عیبِ خویش / عیبِ کسان را شده آیینه پیشدیده ز عیبِ دگران کن فراز / صورتِ خود بین و در او عیب سازدر همه چیزی هنر و عیب هست / عیب مبی, ...ادامه مطلب
نیست گشاده چشمِ من جز به جمالِ رویِ تو / بستۀ غم نشد دلم جز به شکنجِ موی توپیشِ من آی ساعتی، با تو مگر دمی زنم / زانکه به لب رسیده شد جانم از آرزوی توهست خمار چشمِ تو، خفته چراست بختِ من؟ / زهرِ غمست, ...ادامه مطلب
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، میشکند بازارش بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچۀ معشوقۀ ما میگذری / بر حذر باش که سر میشکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش ( غزلیّات حافظ ) در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخرنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفتهاند، خون دل بخورند در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هشدار میدهد که در راه عشق بلاها و سختیهای بسیار است و او را از این کار بر حذر میدارد، زیرا او را درخور عشق نمیداند. به عبارتی میگوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن , ...ادامه مطلب
دلم جز مِهرِ مَهرویان طریقی برنمیگیرد / ز هر در میدهم پندش، ولیکن درنمیگیرد صُراحی میکَشم پنهان و مردم دفتر انگارند / عجب گر آتشِ این زَرق، در دفتر نمیگیرد من این دلقِ مُرقّع را بخواهم سوختن روزی / که پیرِ مَیفروشانش به جامی برنمیگیرد از آن رو هست یاران را صفاها با میِ لعلش / که غیر از راستی, ...ادامه مطلب
رویِ تو کس ندید و، هزارت رقیب هست / در غنچهای هنوز و، صدت عندلیب هست عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ؟ / ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست ( غزلیّات حافظ ),عاشق که شدی,عاشق که شد که یار,عاشق که شدی خطا نباید بکنی,عاشق که شدی معین,عاشق که شدم,عاشق که شدی الست را میفهمی,عاشق که شدی لالایی خواندن,عاشق که شدی مواظب خودت باش,عاشق كه شدي,که عاشق شدن قبل ویرونیه ...ادامه مطلب
آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست بازآی که بازآید عمرِ شدۀ حافظ / هر چند که ناید باز تیری که بشد از شَست ( غزلیّات حافظ ),آخر به چه گویم هست,آخر الزمان به چه معناست ...ادامه مطلب