ORezaO

متن مرتبط با «سپیدِ» در سایت ORezaO نوشته شده است

ای دیوِ سپیدِ پای در بند - ملک‌الشعرا بهار

  • ای دیوِ سپیدِ پای در بند / ای گنبدِ گیتی، ای دماونداز سیم به سر یکی کُله‌خود / زآهن به میان یکی کمربندتا چشمِ بشر نبیندت روی / بنهفته به ابر چهرِ دلبندچون گشت زمین ز جورِ گردون / سرد و سیه و خموش و آوند،بنواخت ز خشم بر فلک مشت / آن مشت تویی تو، ای دماوندتو مشتِ درشتِ روزگاری / از گردش قرن‌ها پس‌افکندنی‌نی تو نه مشت روزگاری / ای کوه نی‌ام ز گفته خرسندتو قلبِ فسردۀ زمینی / از درد ورم نموده یک چندتا درد و ورم فرو نشیند / کافور بر آن ضماد کردندشو منفجر ای دلِ زمانه / وآن آتش خود نهفته مپسندپنهان مکن آتشِ درون را / زاین سوخته‌جان شنو یکی پند:گر آتشِ دل نهفته داری / سوزد جانت، به جانْت سوگنداز آتشِ آهِ خلقِ مظلوم / وز شعلۀ کیفرِ خداوندابری بفرست بر سرِ ری / بارانْش ز هول و بیم و آفندبشکن ز پی این اساسِ تزویر / بگسِل ز هم این نژاد و پیوندبرکَن ز بُن این بنا که باید / از ریشه بنای ظلم برکندزاین بی‌خردانِ سفله بِستان / دادِ دلِ مردمِ خردمند.( ملک‌الشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها