ORezaO

متن مرتبط با «بهرِ» در سایت ORezaO نوشته شده است

هر کسی را بهرِ کاری ساختند - مثنوی مولوی

  • هر کسی را بهرِ کاری ساختند / میلِ آن را در دلش انداختند دست و پا بی میل جنبان کی شود؟ / خار و خس بی آب و بادی کی روَد؟ ( مثنوی مولوی ), ...ادامه مطلب

  • سست‌عهد و سخت‌دل یاری، ولی بهرِ دلت / کس نمی‌گوید حدیثِ سخت در رویِ شما - غزلیّات سلمان ساوجی

  • ماهِ تابان را شبی نسبت به رویت کرده‌ام / سال‌ها شد تا خجالت دارم از رویِ شمامردۀ خاکم که او می‌پرورد سروی چو تو / زندۀ بادم که او می‌آورد بویِ شماسست‌عهد و سخت‌دل یاری، ولی بهرِ دلت / کس نمی‌گوید حدیث, ...ادامه مطلب

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع - غزلیّات حافظ

  • قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع   ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب

  • گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش - غزلیّات حافظ

  • دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَی‌فروش،گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت می‌گیرد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَط‌زنان می‌گفت نوش با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور هم‌چو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مَی دِه، که رندی‌هایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحب‌قرانِ جرم‌بخشِ عیب‌پوش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخن‌دانان و حقیقت‌شناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است در بیت نهم : صاحب‌قران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوش‌اقبال , ...ادامه مطلب

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست - غزلیّات حافظ

  • آخِر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست / وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست بازآی که بازآید عمرِ شدۀ حافظ / هر چند که ناید باز تیری که بشد از شَست   ( غزلیّات حافظ ),آخر به چه گویم هست,آخر الزمان به چه معناست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها