نغزی و خوبی و فَرَش، آتشِ تیزِ نظرش / پرسشِ همچون شکرش، کرد گرفتار مرادستگه و پیشه تو را، دانش و اندیشه تو را / شیر تو را، بیشه تو را، آهویِ تاتار مراای دلِ قلّاش، مکن، فتنه و پرخاش مکن / شهره مکن، فاش مکن، بر سرِ بازار مرا.( غزلیّات مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
لعلِ سیرابِ بهخونتشنه، لبِ یارِ من است / وز پیِ دیدنِ او، دادنِ جان کارِ من است شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگانِ دراز / هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است باغبان، همچو نسیمم ز درِ خویش مران / کآب گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود / نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است آن که در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت / یارِ شیرینسخنِ نادره گفتارِ من است ( غزلیّات حافظ ),باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران,باغبان همچو نسیمم ...ادامه مطلب