ORezaO

متن مرتبط با «اهرمن» در سایت ORezaO نوشته شده است

تبارِ اهرمن چیره به یزدانی‌تبار اندر - ملک‌الشعرا بهار

  • روان شد لشکرِ آبان به طرفِ جویبار اندر / نهاده سیمگون‌رایت به کتفِ کوهسار اندرچو بر بستان کفن پوشید برفِ تندبار اندر / درختِ سرو بر تن کرد رختِ سوگوار اندردرختان لرز لرزان در میانِ جویبار اندر / به پایِ هر درختی برگ‌ها گشته نثار اندربه باغ آیند زاغان شامگاهان صد هزار اندر / در افکنده به ابرِ تیره بانگِ غار غار اندربدین معنی یکی بنگر به احوالِ دیار اندر / در افتاده به چنگِ دشمنانی دیوسار اندرتو گوئی مرگ بگشاده به ایرانشهر بار اندر / به جانِ کشور افتاده گروهی گرگ‌وار اندردریغا کشورِ ایران بدین احوالِ زار اندر / دریغا آن دلیری‌ها به چندین روزگار اندرچه شد رستم که هر ساعت به دشتِ کارزار اندر / گرامی جان سپر کردی به پیشِ شهریار اندر؟ببین زی داریوش آن خسروِ با اقتدار اندر / به نقشِ بیستونش بین و آن والاشعار اندربه بیم است از دروغی، چون به شهری گرگِ هار اندر / بخواهد کز دروغ ایران بماند بر کنار اندرکنون گر بیند ایران را بدیت ایّامِ تار اندر / چکد خونابه‌اش از مژّگانِ اشکبار اندرشده گوئی به ایرانشهر با عزّ و فخار اندر / تبارِ اهرمن چیره به یزدانی‌تبار اندرز بی‌برگی در افتاده به حالِ احتضار اندر / جهان‌خواران به گِردِ او چو جوقی لاشخوار اندر.( ملک‌الشعرا بهار ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم / که گاه‌گاه بر او دستِ اهرمن باشد - غزلیّات حافظ

  • خوش است خلوت اگر یار، یارِ من باشد / نه من بسوزم و، او شمعِ انجمن باشد من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم / که گاه‌گاه بر او دستِ اهرمن باشد همای گو مفِکن سایۀ شرف هرگز / در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : خواجه در ادامۀ بیت قبل یار خود را به انگشتری سلیمان و اغیار را , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها