ORezaO

متن مرتبط با «کسی» در سایت ORezaO نوشته شده است

دلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد - غزلیّات مولوی

  • دلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد / به زیرِ آن درختی رو که او گل‌های تر داردتو را بر در نشاند او به طرّاری که می‌آیم / تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد.( غزلیّات مولوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هر کسی را بهرِ کاری ساختند - مثنوی مولوی

  • هر کسی را بهرِ کاری ساختند / میلِ آن را در دلش انداختند دست و پا بی میل جنبان کی شود؟ / خار و خس بی آب و بادی کی روَد؟ ( مثنوی مولوی ), ...ادامه مطلب

  • ز کژگویی سخن را قدر کم گشت / کسی کو راستگو شد، محتشم گشت - خسرو و شیرین نظامی

  • سخن کآن از سرِ اندیشه ناید / نوشتن را و گفتن را نشایدسخن بسیار داری، اندکی کن / یکی را صد مکن، صد را یکی کنچو آب از اعتدال افزون نهد گام / ز سیرابی به غرق آرد سرانجامسخن کم گوی تا بر کار گیرند / که در, ...ادامه مطلب

  • نیکبخت آن کسی که داد و بخورد / شوربخت آنکه او نخورد و نداد - رودکی

  • شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد / که جهان نیست جز فسانه و بادزآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یادنیکبخت آن کسی که داد و بخورد / شوربخت آنکه او نخورد و ندادباد و ابر است این جهانِ فسوس / باده پیش , ...ادامه مطلب

  • از دستِ فراقِ تو کسی زنده نمانده‌ست / پس باز چه پرسی تو که چونی و کجایی؟ - غزلیّات نظامی

  • ای رفته گدایانِ تو را دعویِ شاهی / وی آمده شاهان به درت بهرِ گداییاز دستِ فراقِ تو کسی زنده نمانده‌ست / پس باز چه پرسی تو که چونی و کجایی؟ ( غزلیّات نظامی ), ...ادامه مطلب

  • کسی کاو راست با حق آشنایی / نیاید هرگز از وی خودنمایی - گلشن راز

  • به رخشِ علم و چوگانِ عبادت / ز میدان در رُبا گویِ سعادت ...کراماتِ تو اندر حق‌پرستی‌ست / جز این کبر و ریا و عُجب و هستی‌ستز ابلیسِ لعینِ بی‌سعادت / شود صادر هزاران خَرقِ عادتگه از دیوارِت آید گاهی از , ...ادامه مطلب

  • مَی خور به بانگِ چنگ و مخور غصّه، ور کسی / گوید تو را که باده مخور، گو هُوَالغَفُور - غزلیّات حافظ

  • دیگر ز شاخِ سروِ سهی بلبلِ صبور / گلبانگ زد که چشمِ بد از رویِ گُل به دور ای گُل، به شُکرِ آنکه تویی پادشاهِ حُسن / با بلبلان بی‌دلِ شیدا مکن غرور از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم / تا نیست غیبتی، نبُوَد لذّتِ حضور گر دیگران به عیش و طَرَب خرّمند و شاد / ما را غمِ نگار بوَد مایۀ سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار / ما را شراب‌خانه، قصور است و، یار، حور مَی خور به بانگِ چنگ و مخور غصّه، ور کسی / گوید تو را که باده مخور، گو هُوَالغَفُور حافظ، شکایت از غمِ هجران چه می‌کنی ؟ / در هجر، وصل باشد و، در ظلمت است نور   ( غزلیّات حافظ )   در بیت پنجم : قصور : جمعِ قصر، منظور کاخ‌های بهشتی ,هُوَالغَفُور,غزلیّات ...ادامه مطلب

  • نریزد خدای آبروی کسی / که ریزد گناه آب چشمش بسی - بوستان سعدی

  • کسی روز محشر نگردد خجل / که شب‌ها به درگه برد سوز دلاگر هوشمندی، ز داور بخواه / شب توبه، تقصیر روز گناه هنوز ار سر صلح داری، چه بیم ؟ / در عذرخواهان نبندد کریم کریمی که آوردَت از نیست هست / عجب گر بیفتی، نگیردت دست اگر بنده‌ای، دست حاجت برآر / وگر شرمسار، آب حسرت ببار نریزد خدای آبروی کسی / که ریزد گناه آب چشمش بسی   ( بوستان سعدی ) ,نریزد,آبروی,بوستان ...ادامه مطلب

  • دَورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست / هر کسی پنج روز نوبتِ اوست - غزلیّات حافظ

  • دَورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست / هر کسی پنج روز نوبتِ اوست فقرِ ظاهر مَبین، که حافظ را / سینه گنجینۀ محبّتِ اوست   ( غزلیّات حافظ ),دور مجنون گذشت و نوبت ماست,دور مجنون گذشت نوبت ماست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها