این غزل را بهار به سال 1327 در بستر بیماری در سوییس ساخته است.بگرد ای جوهرِ سیّال در مغزِ بهار امشب / سرت گردم، نجاتم دِه ز دستِ روزگار امشببرِ یاران، ترُشروی آمدم زاین تلخکامیها / ز مستی , ...ادامه مطلب
من تحفه جان میآورم بهرِ نثارِ مقدمش / وآن جانِ شیرین از جفا ما را به جان میآوردبگذشتی و بگذاشتی ما را و هیچ انگاشتی / جانا ز خشم و آشتی بگذر که این هم بگذرد ( خواجوی کرمانی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
خداوندا درِ توفیق بگشای / نظامی را رهِ تحقیق بنمایدلی ده کو یقینت را بشاید / زبانی کآفرینت را سُرایدمده ناخوب را بر خاطرم راه / بدار از ناپسندم دست کوتاهعروسی را که پروردم به جانش / مبارکروی گردان در, ...ادامه مطلب
سخن کآن از سرِ اندیشه ناید / نوشتن را و گفتن را نشایدسخن بسیار داری، اندکی کن / یکی را صد مکن، صد را یکی کنچو آب از اعتدال افزون نهد گام / ز سیرابی به غرق آرد سرانجامسخن کم گوی تا بر کار گیرند / که در, ...ادامه مطلب
اگر صد سال مانی، ور یکی روز / بباید رفت ازین کاخِ دلافروزپس آن بهتر که خود را شاد داری / در آن شادی خدا را یاد داریبه وقتِ خوشدلی چون شمعِ پُرتاب / دهن پرخنده داری، دیده پرآبچو بیگریه نشاید بود خندا, ...ادامه مطلب
چو هر کاو راستی در دل پذیرد / جهان گیرد، جهان او را نگیرد ( خسرو و شیرین نظامی ), ...ادامه مطلب
اگر خار و خسک در ره نماند / گل و شمشاد را قیمت که داند؟بباید داغِ دوری روزکی چند / پس از دوری خوش آید مهر و پیوند ( خسرو و شیرین نظامی ), ...ادامه مطلب
چو مُشکِ نافه در نشوِ گیاهی / پس از سرخی همی گیرد سیاهیچرا آن مشکبیدِ عودکردار / شود بعد از سیاهی سرخرخسار؟سیه را سرخ چون کرد آذرنگی؟ / چو بالایِ سیاهی نیست رنگیمگر کز روزگار آموخت نیرنگ / که از موی, ...ادامه مطلب
همیشه چشم بر ره، دل دو نیم است / بلایِ چشم بر راهی، عظیم استاگرچه هیچ غم بیدردسر نیست / غمی از چشم بر راهی، بتر نیستمبادا هیچ کس را چشم بر راه / کز او رخ زرد گردد، عمر کوتاه ( خسرو و شیرین نظامی ) در, ...ادامه مطلب
زهی خوبی، به نام ایزد، مرا دلبر چنین باید / چراغی بس شبافروزی، مرا گوهر چنین بایدنمک را چاشنی, باشد ولی شیرین, نخواهد, شد / تو بس شیرین,نمکدانی، مرا شکّر چنین بایددو عالم را به یادِ تو به یک ساغر درآشام, ...ادامه مطلب
خیالم سیرِ گلزارِ رخِ آن سیمتن دارد / نه میلِ لاله و ریحان، نه گلگشتِ چمن داردچنین شوخِ ستمگاری ندیده هیچکس هرگز / برای بستن دلها ز گیسویش رسن داردنظامی,, شهد میریزد ز شیرینیِّ, گفتارش, / به هنگامی, که, ...ادامه مطلب