ای رفته گدایانِ تو را دعویِ شاهی / وی آمده شاهان به درت بهرِ گداییاز دستِ فراقِ تو کسی زنده نماندهست / پس باز چه پرسی تو که چونی و کجایی؟ ( غزلیّات نظامی ), ...ادامه مطلب
الا ای آهوی وحشی کجایی, / مرا با توست چندین آشناییدو تنهارو، دو سرگردانِ بیکس / دو راه اندر کمین از پیش و از پسبیا تا حالِ یکدیگر بدانیم / مرادِ هم بجوییم از توانیمکه میبینم که این دشتِ مشوّش / چراگا, ...ادامه مطلب
به راهِ راست توانی رسید در مقصود / تو راست باش که هر دولتی که هست تو راستتو چوبِ راست در آتش دریغ میداری / کجا به آتشِ دوزخ برند مردمِ, راست ( قطعات, سعدی ) دریغ داشتن : رد کردن و ابا کردن و نگاه داشتن, ...ادامه مطلب
1 کدامین فکر، ما را شرطِ راه است؟ / چرا گه طاعت و، گاهی گناه است؟ 2 در آلا فکر کردن شرطِ راه است / ولی در ذاتِ حق محضِ گناه است 3 بُوَد در ذاتِ حق اندیشه باطل / محالِ محض دان تحصیلِ حاصل 4 چو آیات است, ...ادامه مطلب
چو بر درِ تو منِ بینوایِ بی زر و زور / به هیچ باب ندارم رهِ خروج و دخول،کجا روم، چه کنم، چاره از کجا جویم ؟ / که گشتهام ز غم و جَورِ روزگار، ملولچه جرم کردهام ای جان و دل به حضرتِ تو / که طاعتِ منِ بیدل نمیشود مقبول ؟به دردِ عشق بساز و خموش کن حافظ / رموزِ عشق مکن فاش پیشِ اهلِ عقول ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، میشکند بازارش بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچۀ معشوقۀ ما میگذری / بر حذر باش که سر میشکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش ( غزلیّات حافظ ) در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخرنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفتهاند، خون دل بخورند در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هشدار میدهد که در راه عشق بلاها و سختیهای بسیار است و او را از این کار بر حذر میدارد، زیرا او را درخور عشق نمیداند. به عبارتی میگوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن , ...ادامه مطلب
نه ابلیس در حق ما طعنه زد / کز اینان نیاید به جز کار بد ؟فغان از بدیها که در نفس ماست / که ترسم شود طعن ابلیس راست کجا سر برآریم ازین عار و ننگ / که با او به صلحیم و با حق به جنگ نظر دوست نادر کند سوی تو / چو در روی دشمن بُوَد روی تو گرت دوست باید کزو برخوری / نباید که فرمان دشمن بری روا دارد از دوست بیگانگی / که دشمن گزیند به همخانگی ندانی که کمتر نهد دوست پای / چو بیند که دشمن بُود در سرای ؟ ,برآریم,صلحیم,بوستان ...ادامه مطلب
حافظ از بادِ خزان در چمنِ دهر مَرَنج / فکرِ معقول بفرما، گُلِ بیخار کجاست ؟ ( غزلیّات حافظ ),حافظ از باد خزان,حافظ از باد ...ادامه مطلب