خبر داری ای استخوانیقفس / که جان تو مرغیست نامش نَفَس ؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید / دگر ره نگردد به سعی تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمیست / دَمی پیشِ دانا به از عالَمیست
برفتند و هرکس درود آنچه کِشت / نمانَد به جز نام نیکو و زشت
چرا دل بر این کاروانگه نهیم ؟ / که یاران برفتند و ما بر رهیم
پس از ما همین گل دهد بوستان / نشینند با یکدگر دوستان
دل اندر دلآرام دنیا مبند / که ننشست با کس که دل برنکند
نه چون خواهی آمد به شیراز در / سر و تن بشویی ز گرد سفر ؟
پس ای خاکسار گنه، عن فریب / سفر کرد خواهی به شهری غریب
بران از دو سرچشمۀ دیده جوی / ور آلایشی داری، از خود بشوی
( بوستان سعدی )
ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : برفتند,نمانَد,بوستان, نویسنده : orezaoa بازدید : 362 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 21:46