سخن گفتی فردوسی از دنیا و زودگذری آن و آز و طمع
جهان چون به زاری برآید همی / بد و نیک روزی سر آید همی
چو بستی کمر بر درِ راهِ آز / شود کارِ گیتیت یکسر دراز
به یک روی جُستن بلندی سزاست / اگر در میانِ دمِ اژدهاست
و دیگر که گیتی ندارد درنگ / سرایِ سپنجی چه پهن و چه تنگ
پرستندۀ آز و جویایِ کین / به گیتی ز کس نشنود آفرین
سرِ مایۀ مردِ سنگ و خرد / ز گیتی بیآزاری اندرخورد
درِ دانش و آنگهی راستی / گر این دو نیابی روان کاستی
چو دانی که بر تو نماند جهان / چه پیچی تو زآن جایِ نوشین روان
بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهی همی آبروی
( شاهنامه فردوسی بزرگ )
در بیت اول : سر آید : به پایان می رسد
در بیت دوم : کمر بستن : آماده شدن، خدمت کردن - آز : طمع، افزون خواهی
در بیت سوم : به یک روی : از یک طرف
در بیت پنجم : پرستنده : خدمتکار
در بیت ششم : مرد سنگ : انسان متین و باوقار - اندر خوردن : شایسته و سزاوار بودن
ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 313 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 3:51