آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش - غزلیّات حافظ

ساخت وبلاگ

فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمت‌کارش

جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، می‌شکند بازارش

بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچۀ معشوقۀ ما می‌گذری / بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش

 

( غزلیّات حافظ )

 

در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخ‌رنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفته‌اند، خون دل بخورند

در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود

در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هش‌دار می‌دهد که در راه عشق بلاها و سختی‌های بسیار است و او را از این کار بر حذر می‌دارد، زیرا او را درخور عشق نمی‌داند. به عبارتی می‌گوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید

در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 255 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:15