گُلعِذاری ز گلستانِ جهان، ما را بس / زاین چمن، سایۀ آن سروِ روان، ما را بس
من و همصحبتیِ اهلِ ریا ؟ دورم باد / از گرانانِ جهان، رطلِ گران، ما را بس
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل میبخشند / ما که رندیم و گدا، دَیرِ مُغان، ما را بس
بنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس
نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس
یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم / دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان، ما را بس
از درِ خویش خدا را به بهشتم مفِرست / که سرِ کویِ تو از کَون و مکان، ما را بس
حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است / طبعِ چون آب و غزلهایِ روان، ما را بس
( غزلیّات حافظ )
در بیت دوم : گرانان : کنایه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها برای دیگران ملالآور و نامطبوع است – رطل گران : پیالۀ بزرگ شراب
در بیت ششم : دولت : سعادت و اقبال – دولت صحبت : مصاحبت و همنشینی با یار، به اقبال و سعادت مانند شده است
در بیت هفتم : خدا را : به خاطر و برای خدا – کَون و مکان : جهان و همۀ موجوداتی که در اوست، تمام عالم
ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 251 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08