ORezaO

متن مرتبط با «نفَس» در سایت ORezaO نوشته شده است

شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش - غزلیّات حافظ

  • یارب این نوگلِ خندان که سپردی به منَش / می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنشگرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دُور باد آفتِ دَورِ فلک از جان و تنش گر به سرمنزلِ سَلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز منَش، به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جایِ دل‌های عزیز است، به هم برمزنش، گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّۀ عنبرشکنش در مقامی که به یادِ لبِ او مَی نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال، اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما وُ قدمش، یا لبِ ما وُ دهنش شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت سوم : سلمی : نام معشوقه‌ای است در عرب و از عرایس شعری است که مجازاً بر هر معشوقی اطلاق می‌شود در بیت چهارم : معنی بیت : با ادب و احترام نافۀ گیسوی تابدار و سیاه معشوق را باز کن، ولی آن را پریشان و آشفته مساز که جای دل‌های عاشقان عزیز بسیاری است، در بیت پنجم : طرۀ عنبرشکن : زلفی که در خوش‌بویی بازار عنبر را می‌شکند در بیت هشتم : معنی مصراع دوم : در این راه یا در راه معشوق جان می‌دهیم یا به وصال او می‌رسیم و کامیاب می‌شویم , ...ادامه مطلب

  • به عمری یک نفَس با ما چون بنشینند برخیزند / نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند - غزلیّات حافظ

  • سمن‌بویان غبارِ غم، چو بنشینند بنشانند / پری‌رویان قرار از دل، چو بستیزند بستانند به فتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند بربندند / ز زلفِ عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفَس با ما چون بنشینند برخیزند / نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشکِ گوشه‌گیران را چو دَریابند دُر یابند / رخِ مِهر از سَحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعلِ رُمّانی چو می‌خندند می‌بارند / ز رُویم رازِ پنهانی چو می‎بینند می‌خوانند دوایِ دردِ عاشق را کسی کاو سهل پندارد / ز فکر، آنان که که در تدبیرِ درمانند درمانند چو منصور از مراد، آنان که بر، دارند بردارند / بدین درگاه، حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند در این حضرت، چ,عمری,نفَس,چون,بنشینند,برخیزند,نهالِ,شوق,خاطر,برخیزند,بنشانند,غزلیّات,حافظ ...ادامه مطلب

  • به صدق کوش که خورشید زاید از نفَست / که از دروغ سیه‌‎روی گشت صبحِ نخست - غزلیّات حافظ

  • سرشکِ من که ز طوفانِ نوح دست بَرَد / ز لوحِ سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست بکُن معامله‌ای، واین دل شکسته بخر / که با شکستگی ارزد به صد هزار درست به صدق کوش که خورشید زاید از نفَست / که از دروغ سیه‌‎روی گشت صبحِ نخست   ( غزلیّات حافظ ),به صدق کوش که خورشید,به صدق کوش,به صدق کوش که ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها