یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد، چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست، من کیستم ؟ / گر او هست، حقّا که من نیستم چو خود را به چشم حقارت بدید / صدف در کنارش به جان پرورید سپهرش به جایی رسانید کار / که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندی از آن یافت، کو پست شد / درِ نیستی کوفت، تا هست شد تواضع کند هوشمند گُزین / نهد شاخ پر میوه سر بر زمین ( بوستان سعدی ) ,تواضع,هوشمند,گُزین,میوه,زمین,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب
باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است ؟ / شمشادِ خانهپرورِ ما از که کمتر است ؟ یک قصّه بیش نیست غمِ عشق و، این عجب / کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است شیراز و آبِ رُکنی و این بادِ خوشنسیم / عیبش مکُن که خالِ رخِ هفت کشور است حافظ، چه طُرفه شاخِ نباتی است کِلکِ تو / کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب