بُوَد خار و گُل با هم ای هوشمند / چه در بند خاری ؟ تو گل دسته بند کرا زشتخویی بُوَد در سرشت / نبیند ز طاووس جز پای زشت منه عیب خلق ای فرومایه پیش / که چشمت فرو دوزد از عیب خویش چو بد ناپسند آیدت، خود مکن / پس آنگه به همسایه گو خود مکن من ار حقشناسم و گر خودنمای / برون با تو دارم، درون با خدای اگر سیرتم خوب و گر مُنکر است / خدایم به سرّ از تو داناتر است تو خاموش اگر من بِهَم یا بدم / که حمّالِ سود,سیرتم,مُنکر,خدایم,داناتر,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب