حرامش باد بدعهدِ بداندیش / شکم پر کردن از پهلویِ درویششکم پر زهرِ مارش باد و کژدم / که راحت خواهد اندر رنجِ مردمروا دارد کسی با ناتوان زور؟ / کبوتر دانه خواهد هرگز از مور؟اگر عنقا ز بیبرگی بمیرد / شک, ...ادامه مطلب
زهی خوبی، به نام ایزد، مرا دلبر چنین باید / چراغی بس شبافروزی، مرا گوهر چنین بایدنمک را چاشنی, باشد ولی شیرین, نخواهد, شد / تو بس شیرین,نمکدانی، مرا شکّر چنین بایددو عالم را به یادِ تو به یک ساغر درآشام, ...ادامه مطلب
شب تیره و تو روشن، از چشمِ بد اندیشم / ای چشمه، درین ظلمت، حیرانِ که خواهی, شد؟تو میروی و جانم خواهد, شدن از دردت / چون دردِ منی باری درمانِ, که خواهی, شد؟مگذر به چنین وقتی، مگذار نظامی, را / او آنِ تو اس, ...ادامه مطلب
بگفتیم در باب احسان بسی / ولیکن نه شرط است با هرکسی برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد کسی را بده پایۀ مهتران / که بر کهتران سر ندارد گران مبخشای بر هر کجا ظالمیست / که رحمت برو، جور بر عالمیست جهانسوز را کشته بهتر چراغ / یکی به در آتش که خلقی به داغ هر آن کس که بر دزد رحمت کند / به بازوی خود کاروان میزند جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستمپیشه، عدل است و داد کسی با بدان نیکویی چون کند ؟ / بدان را تحمّل، بد افزون کند چه نیکو زده است این مَثَل پیرِ دِه / ستورِ لگدزن، گرانبار به نی نیزه در حلقۀ کارزار / بهقیمتتر از نیشکر صدهزار نه هرکس سزاوار باشد به مال / یکی مال خوا,هرکس,سزاوار,باشد,مال,یکی,مال,خواهد،,یکی,گوشمال,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب
ساقیا آمدنِ عید مبارک بادت / و آن مواعید که کردی مَرَواد از یادت در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق / برگرفتی ز حریفان دل و، دل میدادت شادیِ مجلسیان در قدم و مقدمِ توست / جایِ غم باد هر آن دل که نخواهد شادت ( غزلیّات حافظ ),شادی مجلسیان در قدم مقدم توست,شادی مجلسیان در قدم,شادی مجلسیان در ...ادامه مطلب