یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد، چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست، من کیستم ؟ / گر او هست، حقّا که من نیستم چو خود را به چشم حقارت بدید / صدف در کنارش به جان پرورید سپهرش به جایی رسانید کار / که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندی از آن یافت، کو پست شد / درِ نیستی کوفت، تا هست شد تواضع کند هوشمند گُزین / نهد شاخ پر میوه سر بر زمین ( بوستان سعدی ) ,تواضع,هوشمند,گُزین,میوه,زمین,بوستان,سعدی ...ادامه مطلب