وفاداری کن و نعمتشناسی / که بدفرجامی آرد ناسپاسیوگر دانی که بدخویی کند یار / تو خویِ خوبِ خویش از دست مگذارتو نیکویی کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد بازکه سعدی هرچه گوید پند باشد / حریصِ , ...ادامه مطلب
مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی / که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز اگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن / نظر بر این دلِ سرگشتۀ خراب انداز مَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بر، در خُمِ شراب انداز ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : کشتی : صراحی یا تنگ شرابی که به شکل کشتی ساخته باشند – نکویی کن و در دجله انداز : این مثلی است که به صورتهای گوناگون به کار رفته است؛ چنانکه سعدی گفته است : تو نیکی میکن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز , ...ادامه مطلب
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد / عارفان را همه در شُربِ مُدام اندازد ور چنین زیرِ خمِ زلف نهد دانۀ خال / ای بسا مرغِ خرد را که به دام اندازد ای خوشا دولتِ آن مست، که در پایِ حریف / سر و دستار نداند که کدام اندازد زاهدِ خام که انکارِ می و جام کند / پخته گردد چو نظر بر میِ خام اندازد روز در کسب, ...ادامه مطلب