این غزل را بهار به سال 1327 در بستر بیماری در سوییس ساخته است.بگرد ای جوهرِ سیّال در مغزِ بهار امشب / سرت گردم، نجاتم دِه ز دستِ روزگار امشببرِ یاران، ترُشروی آمدم زاین تلخکامیها / ز مستی , ...ادامه مطلب
غارت آوردنِ او بر دلم امشب دیدی؟ / تاختن بردنِ من بر لبِ او فردا بینمن و شیرینلبِ او، هر روز، یک کاسه خوریم / خوردنِ من جگر و خوردنِ او حلوا بینجان فروشم به دو بوسه، به یکی جو نخرند / سستیِ مشتری و ک, ...ادامه مطلب
ز چشمِ شوخِ تو جان کَی توان برد / که دایم با کمان اندر کمین است ؟ تو پنداری که بدگو رفت و جان برد ؟ / حسابش با کرامالکاتبین است ( غزلیّات حافظ ),تو پنداری که من لیلی پرستم,تو پنداری که من لیلا پرستم,تو پنداری که زر دارد,تو پنداری که رندی در خرابات,تو پنداری که رقصم من امشب,تو پنداري كه من ليلي پرستم,یا تو پنداری که حرف مثنوی ...ادامه مطلب