هرکه را وجدی نباشد کی بغلتاند سماع؟ / آتشی باید که تا دودی به روزن بر شودنور نبوَد هر درونی را که در وی مهر نیست / آتشی چون برفروزی خانه روشنتر شودهمچو صبح ار صادقی خواجو مشو خالی ز مهر / کآنک روزی مهر ورزیدهست نیکاختر شود.( خواجوی کرمانی ) بخوانید, ...ادامه مطلب
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم / عزیز از ماندنِ دائم شود خوارچو آب اندر شَمَر بسیار ماند / زُهومت گیرد از آرامِ بسیار ( دقیقی ) در بیت دوم : شمر : آبگیر – زهومت : بوی گندیدگی بخوانید, ...ادامه مطلب
بسی صورت بگردیدهست عالم / وزین صورت بگردد عاقبت همعمارت با سرای دیگر انداز / که دنیا را اساسی نیست محکممثالِ عمر، سربرکرده شمعیست / که کوته باز میباشد دمادمو یا برفِ گدازان بر سرِ کوه / کزو هر لحظه, ...ادامه مطلب
فضلِ خدای را که تواند شمار کرد؟ / یا کیست آن که شُکرِ یکی از هزار کرد؟ترکیبِ آسمان و طلوعِ ستارگان / از بهرِ عبرتِ نظرِ هوشیار کرداجزایِ خاکِ مرده به تأثیرِ آفتاب / بُستانِ میوه و چمن و لالهزار کرداب, ...ادامه مطلب
که تواند که دهد میوۀ الوان از چوب؟ / یا که داند که برآرد گلِ صدبرگ از خار؟آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب / سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنارژاله بر لاله فرود آمده نزدیکِ سحر / راست چون عارضِ گلبوی, ...ادامه مطلب
حریفِ عشقِ تو بودم، چو ماهِ نو بودی / کنون که ماهِ تمامی، نظر دریغ مدار جهان و هرچه در او هست، سهل و مختصر است / ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار غبارِ غم برود، حال، خوش شود حافظ / تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : چو : وقتی که در بیت دوم : سهل : بیارزش ,غزلیّات ...ادامه مطلب
مرحوم دکتر معین، این غزل را مرثیهای در مرگ فرزند خواجه میداند ز گریه مردمِ چشمم نشسته در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است دلم بجو که قدت همچو سرو، دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است از آن دَمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم ؟ / به اختیار، که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ / چو مفلسی که طلبکارِ گنج قارون است ( غزلیّات حافظ ),چگونه شاد شود اندرون غمگینم,چگونه شاد شود,چگونه می شود شاد بود ...ادامه مطلب