بیا ساقی آن می که عکسش ز جام، / به کیخسرو و جم فرستد پیام،بده تا بگویم به آوازِ نی / که جمشید کی بود و کاووس کیبیا ساقی آن می کزو جامِ جم، / زند لافِ بینایی اندر عدم،به من ده که گردم به تأییدِ جام / چ, ...ادامه مطلب
مغنّی کجایی به گلبانگِ رود / به یاد آور آن خسروانی سرودروانِ بزرگان ز خود شاد کن / ز پرویز و از باربد یاد کنبه مستان نویدِ سرودی فرست / به یارانِ رفته درودی فرستمغنّی نوایِ طرب ساز کن / به قول و غزل ق, ...ادامه مطلب
الا ای آهوی وحشی کجایی, / مرا با توست چندین آشناییدو تنهارو، دو سرگردانِ بیکس / دو راه اندر کمین از پیش و از پسبیا تا حالِ یکدیگر بدانیم / مرادِ هم بجوییم از توانیمکه میبینم که این دشتِ مشوّش / چراگا, ...ادامه مطلب
به وقتِ گُل شدم از توبۀ شراب، خجل / که کس مباد ز کردارِ ناصواب، خجلحجابِ ظلمت از آن بست آبِ خِضر، که گشت / ز شعرِ حافظ و آن طبعِ همچو آب، خجل ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
چو بر درِ تو منِ بینوایِ بی زر و زور / به هیچ باب ندارم رهِ خروج و دخول،کجا روم، چه کنم، چاره از کجا جویم ؟ / که گشتهام ز غم و جَورِ روزگار، ملولچه جرم کردهام ای جان و دل به حضرتِ تو / که طاعتِ منِ بیدل نمیشود مقبول ؟به دردِ عشق بساز و خموش کن حافظ / رموزِ عشق مکن فاش پیشِ اهلِ عقول ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اوّل / آخِر بسوخت جانم در کسبِ این فضایلگفتم که کَی ببخشی بر جانِ ناتوانم ؟ / گفت آن زمان که نَبوَد جان در میانه حایلدر عینِ گوشهگیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود / گُل گوش، پهن کرده ز شاخِ درختِ خویشکاِی دل، تو شاد باش، که آن یارِ تندخو / بسیار تندروی نشیند ز بختِ خویشخواهی که سخت و سستِ جهان بر تو بگذرد / بگذر ز عهدِ سست و سخنهایِ سختِ خویشای حافظ، ار مراد میسّر شدی مدام / جمشید نیز دور نماندی ز تختِ خویش ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : معنی بیت : ای دل، تو شاد باش و غم مخور که آن معشوقی که با ما سر ناسازگاری دارد، سرانجام از بخت بد خود ترشروی مینشیند و نتیجۀ عمل خود را خواهد دیدLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع / که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع ( غزلیّات حافظ ), ...ادامه مطلب
روز و شب خوابم نمیآید به چشمِ غمپرست / بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمعرشتۀ صبرم به مقراضِ غمت بُبریده شد / همچنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمعدر شبِ هجران مرا پروانۀ وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمعکوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت / تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع ( غزلیّات حافظ ) توضیحات کامل این غزل، که قدرت بیان حافظ را نشان می دهد، در کتاب "شاخ نبات حافظ" نوشته دکتر برزگر خالقیLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سرِّ مَیفروش،گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز رویِ طبع / سخت میگیرد جهان بر مردمانِ سختکوش وآنگهم درداد جامی، کز فروغش بر فلک / زُهره در رقص آمد و بَربَطزنان میگفت نوش با دلِ خونین، لبِ خندان بیاور همچو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا، زاین پرده رمزی نشنوی / گوشِ نامَحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش گوش کن پند ای پسر، وز بهرِ دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش در حریمِ عشق نتوان زد دَم از گفت و شنید / زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساطِ نکتهدانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش ساقیا مَی دِه، که رندیهایِ حافظ فهم کرد / آصفِ صاحبقرانِ جرمبخشِ عیبپوش ( غزلیّات حافظ ) در بیت دوم : کز روی طبع : طبیعتاً، ذاتاً در بیت چهارم : خندان لب بودن جام : اشاره است به تلألؤ می و صدای ریختن شراب در جام در بیت هشتم : معنی مصراع اول : در مجلس سخندانان و حقیقتشناسان خودنمایی و اظهار فضل دور از ادب است در بیت نهم : صاحبقران : کسی که در وقت تولّدش زهره و مشتری دو اختر سعد در یک برج اجتماع کرده باشند، کنایه از سعادتمند و خوشاقبال , ...ادامه مطلب
باغبان گر پنج روزی صحبتِ گُل بایدش / بر جفایِ خارِ هجران، صبرِ بلبل بایدشای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی منال / مرغِ زیرک چون به دام افتد، تحمّل بایدش رندِ عالَمسوز را با مصلحتبینی چه کار ؟ / کارِ مُلک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش تکیه بر تقویّ و دانش در طریقت، کافری است / راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش ساقیا، در گردشِ ساغر تعلّل تا به چند ؟ / دَور، چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آوازِ رود ؟ / عاشقِ مسکین چرا چندین تجمّل بایدش ؟ ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : صبر بلبل : صبری که یک سال بلبل برای رسیدن به گل تحمّل میکند در بیت سوم : معنی بیت : رند لاابالی و مستی که همۀ تعلّقات مادّی را سوزانده و به دنیای فانی پشت پا زده است، با مصلحتاندیشی چه کار دارد ؟ آنچه نیاز به تدبیر و تأمّل دارد، کار سلطنت و کشورداری است , ...ادامه مطلب
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش / گُل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکُشند / خواجه آن است که باشد غمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل / زاین تغابن که خَزَف، میشکند بازارش بلبل از فیضِ گُل آموخت سخن، ورنه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچۀ معشوقۀ ما میگذری / بر حذر باش که سر میشکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه / به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش ( غزلیّات حافظ ) در بیت سوم : لعل : سنگ قیمتی سرخرنگ، استعاره از خود شاعر – خزف : سفال، استعاره از مردم فرومایه – تغابن : زیانمندی و ضرر – معنی بیت : به عبارتی، سزاوار است اهل فضل به سبب اینکه افراد پست و فرومایه جای آنها را گرفتهاند، خون دل بخورند در بیت چهارم : قول : ترانه و تصنیف، آواز – غزل : سرود در بیت پنجم : خواجه به عاشق مدّعی هشدار میدهد که در راه عشق بلاها و سختیهای بسیار است و او را از این کار بر حذر میدارد، زیرا او را درخور عشق نمیداند. به عبارتی میگوید من بلاهای عشق را تحمّل کردم و به آن رسیدم، ولی تو قدرت تحمّل آن را نداری و به معشوق نخواهی رسید در بیت هفتم : کلاه کج کردن : کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن , ...ادامه مطلب
یارب این نوگلِ خندان که سپردی به منَش / میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چمنشگرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دُور باد آفتِ دَورِ فلک از جان و تنش گر به سرمنزلِ سَلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز منَش، به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جایِ دلهای عزیز است، به هم برمزنش، گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّۀ عنبرشکنش در مقامی که به یادِ لبِ او مَی نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخت به دریا فکنش هر که ترسد ز ملال، اندُهِ عشقش نه حلال / سرِ ما وُ قدمش، یا لبِ ما وُ دهنش شعرِ حافظ همه بیتالغزلِ معرفت است / آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش ( غزلیّات حافظ ) در بیت سوم : سلمی : نام معشوقهای است در عرب و از عرایس شعری است که مجازاً بر هر معشوقی اطلاق میشود در بیت چهارم : معنی بیت : با ادب و احترام نافۀ گیسوی تابدار و سیاه معشوق را باز کن، ولی آن را پریشان و آشفته مساز که جای دلهای عاشقان عزیز بسیاری است، در بیت پنجم : طرۀ عنبرشکن : زلفی که در خوشبویی بازار عنبر را میشکند در بیت هشتم : معنی مصراع دوم : در این راه یا در راه معشوق جان میدهیم یا به وصال او میرسیم و کامیاب میشویم , ...ادامه مطلب
دلا، دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات / مکن به فسق مباهات و، زهد هم مفروش ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : دلالت : راهنمایی – معنی بیت : ای دل، تو را به راه صلاح و رستگاری راهنمایی میکنم و آن اینکه، نه به گناه و فسق افتخار کن و نه به زهد و تقوای خود؛ یعنی در هر حال از تظاهر و ریا بپرهیز , ...ادامه مطلب
هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، مَی بنوش لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدۀ رحمت برساند سروش این خردِ خام به میخانه بر / تا میِ لعل آوردش خون به جوش گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدَر ای دل که توانی بکوش لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتۀ سربسته چه دانی ؟ خموش ( غزلیّات حافظ ) در بیت اول : هاتف : فرشتهای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود , ...ادامه مطلب