ORezaO

متن مرتبط با «برو» در سایت ORezaO نوشته شده است

خواهم که سخن گویم، آواز برون ناید - امیرخسرو دهلوی

  • تو حالِ دلم پرسی، من در رخِ تو حیران / خواهم که سخن گویم، آواز برون نایدگفتی که شدی رسوا، سهل است، به یک بوسه / بربند دهانم را تا راز برون ناید.( امیرخسرو دهلوی ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جهان چون زلف و خط و خال و ابروست / که هر چیزی به جایِ خویش نیکوست - گلشن راز

  • هر آن چیزی که در عالَم عیان است / چو عکسی ز آفتابِ آن جهان استجهان چون زلف و خط و خال و ابروست / که هر چیزی به جایِ خویش نیکوست ( گلشن راز، شیخ محمود شبستری ), ...ادامه مطلب

  • در عینِ گوشه‌گیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل - غزلیّات حافظ

  • تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اوّل / آخِر بسوخت جانم در کسبِ این فضایلگفتم که کَی ببخشی بر جانِ ناتوانم ؟ / گفت آن زمان که نَبوَد جان در میانه حایلدر عینِ گوشه‌گیری بودم چو چشمِ مستت / وَاکنون شدم به مستان، چون ابرویِ تو مایل ( غزلیّات حافظ )Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غبارِ غم برود، حال، خوش شود حافظ / تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار - غزلیّات حافظ

  • حریفِ عشقِ تو بودم، چو ماهِ نو بودی / کنون که ماهِ تمامی، نظر دریغ مدار جهان و هرچه در او هست، سهل و مختصر است / ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار غبارِ غم برود، حال، خوش شود حافظ / تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : چو : وقتی که در بیت دوم : سهل : بی‌ارزش ,غزلیّات ...ادامه مطلب

  • نریزد خدای آبروی کسی / که ریزد گناه آب چشمش بسی - بوستان سعدی

  • کسی روز محشر نگردد خجل / که شب‌ها به درگه برد سوز دلاگر هوشمندی، ز داور بخواه / شب توبه، تقصیر روز گناه هنوز ار سر صلح داری، چه بیم ؟ / در عذرخواهان نبندد کریم کریمی که آوردَت از نیست هست / عجب گر بیفتی، نگیردت دست اگر بنده‌ای، دست حاجت برآر / وگر شرمسار، آب حسرت ببار نریزد خدای آبروی کسی / که ریزد گناه آب چشمش بسی   ( بوستان سعدی ) ,نریزد,آبروی,بوستان ...ادامه مطلب

  • برو به کارِ خود ای واعظ، این چه فریاد است ؟ / مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادَه است ؟ - غزلیّات حا

  • برو به کارِ خود ای واعظ، این چه فریاد است ؟ / مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادَه است ؟ اگرچه مستیِ عشقم خراب کرد، ولی / اساسِ هستیِ من زآن خراب، آباد است   ( غزلیّات حافظ ),برو به کار خود ای,برو به کار خود,برو به کار خود واعظ ...ادامه مطلب

  • ز دستِ جَورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت / به خنده گفت که حافظ برو، که پایِ تو بست ؟ - غزلیّات حافظ

  • ز دستِ جَورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت / به خنده گفت که حافظ برو، که پایِ تو بست ؟   ( غزلیّات حافظ ),ز دست جور تو گفتم,ز دست جور تو دارم شکایت,ز دست جور تو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها